ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
امنیت و کرامت زنان و دختران چگونه باید تأمین شود؟
محمد بلوری
روزنامه نگار
همکاران خبرنگارم در گروههای حوادث رسانهها در چند ماه اخیر اخبار و گزارشهای متعددی را در زمینه رفتارهای خشونتآمیز میان زوجها و همینطور پدران و دختران جوانشان منتشر کرده و انعکاس دادهاند که گاه این رفتارها به حوادث تلخ، ناگوار و مرگباری منجر شده است.
برخی از کارشناسان امور اجتماعی و تربیتی یکی از علل مؤثر در افزایش جرایم خانگی را موضوع قرنطینه و خانه نشینی اجباری به خاطر شیوع ویروس کرونا میدانند و میگویند: در گذر زمان مردان در خانهنشینیهای اجباری به سبب تکراری بودن روزها احساس افسردگی میکنند و با یادآوری خطاها و اشتباهات همسر و دختر نوجوانشان در صدد برخورد، تذکر و سرزنش آنها برمی آیند که همین مسأله سبب بروز مشاجره و پرخاشگری میشود و تکرار آن هم باعث شدت گرفتن تنشها میشود. در این میان دخترانی که پیشتر تجربه فرار از خانه را داشتهاند، برای نجات از بیمهریها و سرزنشهای خشونت بار پدری بار دیگر به فرار میاندیشند تا عشق و عاطفه را در خانه مردی دیگر بجویند.
با فرار دختران از خانه و آشنایی و ارتباط دختران فراری با مردان بیگانه سرنوشت اندوهباری برای بسیاری از آنها رقم میخورد و هر سال تعدای از این دختران قربانی «قتلهای ناموسی» میشوند.
همانگونه که برخی رسانهها خبر دادهاند خردادماه گذشته در زنجیره قتلهای ناموسی 4 زن و دختر جوان در نقاط مختلف کشور با باور جاهلانهای بهدست مردان خانوادههایشان سلاخی شدهاند، چراکه برای فرار از زندگی اسارت بارشان در خانه پدری دل به مردان غریبه بسته بودند.
همانگونه که اعلام شده پدری کینه جو با داس علفبری در طالش گیلان دختر 14 سالهاش را سربرید چون برای نجات از خشونتهای پدر، دل به مردی با اختلاف سنی فراوان سپرده که به شوق وعده ازدواج این مرد دختر از خانه پدری فرار کرده بود.
در کرمان پدری دختر 25 سالهاش را که مدل لباس شده بود با ضربه یک میله آهنی کشت و جسدش را در بیابان انداخت.
در آبادان فاطمه 19 ساله برای گریز از فضای خشونتبار خانه پدری تن به ازدواج با مردی داده بود، اما به رؤیاهای شیرین خوشبختی نرسید تا اینکه در سراب آرزوهایش به دست شوهرش سربریده شد و چهارمین قربانی قتلهای ناموسی، دختر نوجوانی بود که برای گریز از فضای پرشکنجه خانه پدری، پنهانی دل به جوان همسایه بست که با افشای این راز به تصمیم پدر و برادرانش محکوم به مرگ شد و با ضربات داس به دست یکی از برادرانش کشته شد.
هر ساله بر اساس آمار 20 درصد از جمع کشته شدگان حوادث مختلف، زنان و دخترانی هستند که در جنایات خانوادگی به قتل میرسند.
گذشته از سرنوشت غمانگیز این دسته از دختران که به شوق گریز از خانه پدری و رسیدن به خوشبختی و روشنیهای زندگی، رؤیاهای شیرینشان با قتلهای ناموسی رنگ خون میگیرد، دختران دیگری هم از چنین خانههایی، به شوق یافتن گوهر خوشبختی شکار جوانانی میشوند که با پهن کردن دامهایی در کوچه پس کوچههای خلوت شهر آنها را فریب میدهند و با سرنوشتی اسفبارتر از قبل رها میکنند و پس از آن این بار تبهکاران و سردستههای خانههای فساد و فحشا و باندهای قاچاق مواد مخدر، سارقان و کلاهبرداران و آدم ربایان وارد بازی سرنوشت این دختران بخت برگشته میشوند و آنها را در بازار سیاه به خدمت میگیرند و سبب اشاعه و گسترش انواع فساد، تباهی و گمراهی دختران دیگر در جامعه میشوند.
اخیراً قوه قضائیه اعلام کرده، قرار است لایحهای برای حفظ و تأمین کرامت و امنیت روانی، جسمی و جنسی زنان و دختران و افزایش سطح آگاهی عمومی و پیشگیری از جرایم خشونتآمیز علیه بانوان در مجلس شورای اسلامی مطرح شود. مسلماً در اجرای این قانون وقتی میتوان به موفقیتهایی رسید که زمینههای اجرایی آن در سطح جامعه و خانوادهها فراهم شود.
این در حالی است که هنوز زنان و دختران قربانی اسیدپاشی در اصفهان با گذشت ماهها و سالها با چهرههایی سوخته در انتظار دستگیری تبهکاران اسید پاشی درد سوختن را همچنان در دل و جان دارند تا با اجرای عدالت و دستگیری اسیدپاشها تسکین پیدا کنند و به قول طراحان لایحه قضایی کرامت و امنیت زنان حفظ شود.
روزنامه نگار
همکاران خبرنگارم در گروههای حوادث رسانهها در چند ماه اخیر اخبار و گزارشهای متعددی را در زمینه رفتارهای خشونتآمیز میان زوجها و همینطور پدران و دختران جوانشان منتشر کرده و انعکاس دادهاند که گاه این رفتارها به حوادث تلخ، ناگوار و مرگباری منجر شده است.
برخی از کارشناسان امور اجتماعی و تربیتی یکی از علل مؤثر در افزایش جرایم خانگی را موضوع قرنطینه و خانه نشینی اجباری به خاطر شیوع ویروس کرونا میدانند و میگویند: در گذر زمان مردان در خانهنشینیهای اجباری به سبب تکراری بودن روزها احساس افسردگی میکنند و با یادآوری خطاها و اشتباهات همسر و دختر نوجوانشان در صدد برخورد، تذکر و سرزنش آنها برمی آیند که همین مسأله سبب بروز مشاجره و پرخاشگری میشود و تکرار آن هم باعث شدت گرفتن تنشها میشود. در این میان دخترانی که پیشتر تجربه فرار از خانه را داشتهاند، برای نجات از بیمهریها و سرزنشهای خشونت بار پدری بار دیگر به فرار میاندیشند تا عشق و عاطفه را در خانه مردی دیگر بجویند.
با فرار دختران از خانه و آشنایی و ارتباط دختران فراری با مردان بیگانه سرنوشت اندوهباری برای بسیاری از آنها رقم میخورد و هر سال تعدای از این دختران قربانی «قتلهای ناموسی» میشوند.
همانگونه که برخی رسانهها خبر دادهاند خردادماه گذشته در زنجیره قتلهای ناموسی 4 زن و دختر جوان در نقاط مختلف کشور با باور جاهلانهای بهدست مردان خانوادههایشان سلاخی شدهاند، چراکه برای فرار از زندگی اسارت بارشان در خانه پدری دل به مردان غریبه بسته بودند.
همانگونه که اعلام شده پدری کینه جو با داس علفبری در طالش گیلان دختر 14 سالهاش را سربرید چون برای نجات از خشونتهای پدر، دل به مردی با اختلاف سنی فراوان سپرده که به شوق وعده ازدواج این مرد دختر از خانه پدری فرار کرده بود.
در کرمان پدری دختر 25 سالهاش را که مدل لباس شده بود با ضربه یک میله آهنی کشت و جسدش را در بیابان انداخت.
در آبادان فاطمه 19 ساله برای گریز از فضای خشونتبار خانه پدری تن به ازدواج با مردی داده بود، اما به رؤیاهای شیرین خوشبختی نرسید تا اینکه در سراب آرزوهایش به دست شوهرش سربریده شد و چهارمین قربانی قتلهای ناموسی، دختر نوجوانی بود که برای گریز از فضای پرشکنجه خانه پدری، پنهانی دل به جوان همسایه بست که با افشای این راز به تصمیم پدر و برادرانش محکوم به مرگ شد و با ضربات داس به دست یکی از برادرانش کشته شد.
هر ساله بر اساس آمار 20 درصد از جمع کشته شدگان حوادث مختلف، زنان و دخترانی هستند که در جنایات خانوادگی به قتل میرسند.
گذشته از سرنوشت غمانگیز این دسته از دختران که به شوق گریز از خانه پدری و رسیدن به خوشبختی و روشنیهای زندگی، رؤیاهای شیرینشان با قتلهای ناموسی رنگ خون میگیرد، دختران دیگری هم از چنین خانههایی، به شوق یافتن گوهر خوشبختی شکار جوانانی میشوند که با پهن کردن دامهایی در کوچه پس کوچههای خلوت شهر آنها را فریب میدهند و با سرنوشتی اسفبارتر از قبل رها میکنند و پس از آن این بار تبهکاران و سردستههای خانههای فساد و فحشا و باندهای قاچاق مواد مخدر، سارقان و کلاهبرداران و آدم ربایان وارد بازی سرنوشت این دختران بخت برگشته میشوند و آنها را در بازار سیاه به خدمت میگیرند و سبب اشاعه و گسترش انواع فساد، تباهی و گمراهی دختران دیگر در جامعه میشوند.
اخیراً قوه قضائیه اعلام کرده، قرار است لایحهای برای حفظ و تأمین کرامت و امنیت روانی، جسمی و جنسی زنان و دختران و افزایش سطح آگاهی عمومی و پیشگیری از جرایم خشونتآمیز علیه بانوان در مجلس شورای اسلامی مطرح شود. مسلماً در اجرای این قانون وقتی میتوان به موفقیتهایی رسید که زمینههای اجرایی آن در سطح جامعه و خانوادهها فراهم شود.
این در حالی است که هنوز زنان و دختران قربانی اسیدپاشی در اصفهان با گذشت ماهها و سالها با چهرههایی سوخته در انتظار دستگیری تبهکاران اسید پاشی درد سوختن را همچنان در دل و جان دارند تا با اجرای عدالت و دستگیری اسیدپاشها تسکین پیدا کنند و به قول طراحان لایحه قضایی کرامت و امنیت زنان حفظ شود.
کمک به دولت در سایه وحدت ملی و انسجام داخلی
یحیی آل اسحاق
اقتصاددان
بر کسی پوشیده نیست که امروزه کشور با چالشهای بزرگـــــی همچــــــون مسائل بینالمللی، بیکاری، مشکلات معیشتی و مشکلات نظام بانکی و نرخ ارز و... مواجه است اما باید توجه داشت که اکنون زمان ریشهیابی چالشها و مشکلات نیست، چرا که دشمنان ما بهدنبال آن هستند که ضربات محکمتری بر پیکره کشور وارد کنند. امریکا با وجود مشکلات سیاسی که این روزها بر درد کرونایشان هم افزوده شده باز هم از ایجاد مشکل برای کشور ما غافل نشدهاند یا مثلاً کشورهای اروپایی که بر خلاف پایبندی ما به تعهداتمان به وعهدههایشان عمل نکردند. پس ما علاوه بر چالشهای داخلی با یکسری مشکلات و تهدیدهای خارجی مواجه هستیم که نیازمند هوشمندی و مراقبت همهجانبه است. در واقع باید نقدهایمان را به زمان دیگری موکول کنیم و آب به آسیاب دشمن نریزیم. همه اینها بدان معناست که برای برون رفت از وضعیت کنونی باید به دولت کمک کرد. در طول 4 دهه گذشته بارها با مشکلات متعدد اجتماعی و اقتصادی و سیاسی رو به رو بودهایم بویژه در دوران 8 ساله جنگ تحمیلی که شرایط بسیار دشوارتر از حال حاضر بود، تا جایی که کل درآمد ارزی ما به 10 میلیارد دلار رسید اما از آن شرایط در سایه وحدت ملی و انسجام داخلی گذر کردیم. اگر این دو موهبت را از دست بدهیم به چاه اتلاف توان و انرژی و سرمایه میافتیم. الان دولت محور است و همدلی با دولت باید دوسویه باشد. یعنی هم از جانب مردم وهم از سوی مسئولان ترجمه درستی از همدلی اتفاق بیفتد. درست در این نقطه است که میتوان اعتماد را بازسازی کرد. مسئولان حوزههای دیگر هم بدانند که همدلی با دولت به معنای کمک به معیشت مردم و رفع مشکلات مردم است. درواقع این مردم هستند که از نتایج همدلی ملی بهرهمند میشوند. نکته دیگری که باید به آن توجه کرد این است که نمیتوان با فکر سیاسی همدلی اقتصادی داشت. همه گروهها فارغ از جناح بندیهای سیاسی باید همدل و همراه دولت باشند.
علاوه بر اینها باید از تجربیات موفق گذشته استفاده کرد. همین مشکلات ارزی فعلی را در سالهایی که مسئولیت داشتم تجربه کردیم. زمانی که مشکلات بیشتر و پیچیدهتر از اکنون بود. اما با اتخاذ یک راهکار مؤثر توانستیم تعادل میان عرضه و تقاضا را در بازار ارز ایجاد کنیم. الان هم باید عرضه را به حداکثر و تقاضا را به حداقل برسانیم. در زمان وزارت بنده با وجود آنکه بین سیاستهای تجاری و بازرگانی با سیاستهای ارزی و پولی تفاوتهای قابل توجهی وجود داشت اما در نهایت با جلسات مشترکی که با رئیس جمهوری وقت (مرحوم هاشمی رفسنجانی) داشتیم اولویت را بر سیاستهای پولی قرار دادیم و سیاستهای بازرگانی تابعی از آن شد. همدلی که از آن سخن گفتیم را به معنای واقعی ترجمه کردیم و بنده معاون بازرگانی خود را دراختیار مرحوم آقای نوربخش - رئیس کل وقت بانک مرکزی - قرار دادم تا در بالاترین سطح میان سیاستهای پولی و بازرگانی وفاق و قرابت بهوجود بیاید. الان هم ضرورت دارد میان این دو مقوله هماهنگی ایجاد کنیم که در نهایت منجر به مدیریت بهینه قاچاق هم میشود. در نهایت باید گفت ما در شرایط کنونی بشدت نیازمند نظام وحدت فرماندهی در ساختار اقتصادی هستیم.
تا جایی که هماهنگی میان وزارت صمت، وزارت کشاورزی و بانک مرکزی هماهنگی بین دستگاهی عمدهای به وجود بیاید که گویی یک نهاد هستند.
در جمعبندی پایانی دوباره باید تأکید کرد که زمان و شرایط را باید درک کنیم و میان مشکلات داخلی و خارجی تفاوت قائل شویم و اولویتبندی کنیم. در غیر این صورت دودش به چشم همه میرود.
اقتصاددان
بر کسی پوشیده نیست که امروزه کشور با چالشهای بزرگـــــی همچــــــون مسائل بینالمللی، بیکاری، مشکلات معیشتی و مشکلات نظام بانکی و نرخ ارز و... مواجه است اما باید توجه داشت که اکنون زمان ریشهیابی چالشها و مشکلات نیست، چرا که دشمنان ما بهدنبال آن هستند که ضربات محکمتری بر پیکره کشور وارد کنند. امریکا با وجود مشکلات سیاسی که این روزها بر درد کرونایشان هم افزوده شده باز هم از ایجاد مشکل برای کشور ما غافل نشدهاند یا مثلاً کشورهای اروپایی که بر خلاف پایبندی ما به تعهداتمان به وعهدههایشان عمل نکردند. پس ما علاوه بر چالشهای داخلی با یکسری مشکلات و تهدیدهای خارجی مواجه هستیم که نیازمند هوشمندی و مراقبت همهجانبه است. در واقع باید نقدهایمان را به زمان دیگری موکول کنیم و آب به آسیاب دشمن نریزیم. همه اینها بدان معناست که برای برون رفت از وضعیت کنونی باید به دولت کمک کرد. در طول 4 دهه گذشته بارها با مشکلات متعدد اجتماعی و اقتصادی و سیاسی رو به رو بودهایم بویژه در دوران 8 ساله جنگ تحمیلی که شرایط بسیار دشوارتر از حال حاضر بود، تا جایی که کل درآمد ارزی ما به 10 میلیارد دلار رسید اما از آن شرایط در سایه وحدت ملی و انسجام داخلی گذر کردیم. اگر این دو موهبت را از دست بدهیم به چاه اتلاف توان و انرژی و سرمایه میافتیم. الان دولت محور است و همدلی با دولت باید دوسویه باشد. یعنی هم از جانب مردم وهم از سوی مسئولان ترجمه درستی از همدلی اتفاق بیفتد. درست در این نقطه است که میتوان اعتماد را بازسازی کرد. مسئولان حوزههای دیگر هم بدانند که همدلی با دولت به معنای کمک به معیشت مردم و رفع مشکلات مردم است. درواقع این مردم هستند که از نتایج همدلی ملی بهرهمند میشوند. نکته دیگری که باید به آن توجه کرد این است که نمیتوان با فکر سیاسی همدلی اقتصادی داشت. همه گروهها فارغ از جناح بندیهای سیاسی باید همدل و همراه دولت باشند.
علاوه بر اینها باید از تجربیات موفق گذشته استفاده کرد. همین مشکلات ارزی فعلی را در سالهایی که مسئولیت داشتم تجربه کردیم. زمانی که مشکلات بیشتر و پیچیدهتر از اکنون بود. اما با اتخاذ یک راهکار مؤثر توانستیم تعادل میان عرضه و تقاضا را در بازار ارز ایجاد کنیم. الان هم باید عرضه را به حداکثر و تقاضا را به حداقل برسانیم. در زمان وزارت بنده با وجود آنکه بین سیاستهای تجاری و بازرگانی با سیاستهای ارزی و پولی تفاوتهای قابل توجهی وجود داشت اما در نهایت با جلسات مشترکی که با رئیس جمهوری وقت (مرحوم هاشمی رفسنجانی) داشتیم اولویت را بر سیاستهای پولی قرار دادیم و سیاستهای بازرگانی تابعی از آن شد. همدلی که از آن سخن گفتیم را به معنای واقعی ترجمه کردیم و بنده معاون بازرگانی خود را دراختیار مرحوم آقای نوربخش - رئیس کل وقت بانک مرکزی - قرار دادم تا در بالاترین سطح میان سیاستهای پولی و بازرگانی وفاق و قرابت بهوجود بیاید. الان هم ضرورت دارد میان این دو مقوله هماهنگی ایجاد کنیم که در نهایت منجر به مدیریت بهینه قاچاق هم میشود. در نهایت باید گفت ما در شرایط کنونی بشدت نیازمند نظام وحدت فرماندهی در ساختار اقتصادی هستیم.
تا جایی که هماهنگی میان وزارت صمت، وزارت کشاورزی و بانک مرکزی هماهنگی بین دستگاهی عمدهای به وجود بیاید که گویی یک نهاد هستند.
در جمعبندی پایانی دوباره باید تأکید کرد که زمان و شرایط را باید درک کنیم و میان مشکلات داخلی و خارجی تفاوت قائل شویم و اولویتبندی کنیم. در غیر این صورت دودش به چشم همه میرود.
شایعهسازان علیه اعتماد عمومی
احمد خرم
فعال سیاسی
این مسأله که نشر اخبار کذب و شایعات بدون اساس فقط میتواند تأثیری مقطعی و موقت به نفع ناشران داشته باشد، واقعیتی است که از اثبات عملی آن سالهاست میگذرد. شایعهسازی هر چند میتواند در کوتاه مدت به نفع سازندگان باشد اما در دراز مدت آثاری سوء برای همه جامعه به همراه خواهد داشت. آخرین نمونه این موارد، بحث قلب و تغییر هدفمند اخبار مربوط به یک ملک متعلق به نهاد ریاست جمهوری در محله جماران است که به شخص رئیس جمهوری نسبت داده شد.
در این دست موارد البته میتوان به موضوعات حقوقی و اشکالاتی در اجرای قانون در قبال ساخت این دست شایعات پرداخت که خود بحثی مفصل میطلبد. اما فارغ از مسائل حقوقی و قانونی، از منظر سیاسی و اجتماعی نیز این موضوعات اهمیت زیادی دارند. خصوصاً وقتی به دامنه تأثیر آنها توجه شود. در همین مورد مربوط به ساختمان نهاد ریاست جمهوری هر چند در نهایت انتساب ملک مذکور به شخص رئیس جمهوری به صورت رسمی تکذیب شد اما بعید است که آن تکذیبیه تأثیر اصل شایعه را در افکار عمومی از بین ببرد و به اندازه خبر کذبی که منتشر شده بود، مورد توجه جامعه قرار بگیرد. به عبارت دقیقتر به دلایل متعددی، تکذیبیههای رسمی به هیچ عنوان تأثیری همپای شایعات ندارند و آنچه در نهایت در ذهن جامعه به عنوان واقعیت پذیرفته میشود، شایعه منتشر شده است نه تکذیبیه ناظر به آن.
بعید نیست که سازندگان شایعات مختلف درست با وقوف به همین واقعیت دست به اقدامات خود بزنند و خیال کنند که در نهایت برنده بازی آنها خواهند بود. اما این نقطه، پایان این داستان نیست. چرا که مجموعه و سلسله این شایعات مانند قطرات آبی که به مرور زمان باعث تغییر شکل سنگهای سخت میشوند، در طول دورههای مختلف زمینهساز سایش و فرسایش اعتماد عمومی میگردند. این درست همان نقطهای است که چالش ایجاد شده توسط گروههای شایعهساز، علیه منافع خود آنها نیز عمل میکند چرا که تغییر شأن شایعه و واقعیت در یک جامعه، کلیت جامعه را به خطر میاندازد و در درازمدت منافعی برای هیچ گروهی باقی نمیگذارد. از بین رفتن گروههای مرجع، فرسایش اعتماد عمومی، تعمیق حس فساد و تبعیض سیستماتیک و افزایش احساس بیپناهی اجتماعی در بین مردم از جمله بدیهیترین و واضحترین ثمرات بهکارگیری این دست روشها در سیاستورزی برخی گروههاست. به طور مثال جامعه از خودش میپرسد که چطور باید به صندوق رأیی اعتماد کند که فرد خارج شده از آن، در میان تمام مشکلات اقتصادی جامعه این گونه به فکر منافع شخصی خود است؟ آیا تثبیت این سؤال در ذهن جامعه و ایجاد چنین تردیدی تنها منافع رقبای سیاسی شایعهسازان را هدف میگیرد و یا اینکه آثارش ناظر به کل حاکمیت خواهد بود؟ واقعیت این است که ساخت یک شایعه و انتشار آن کاری نه چندان سخت و البته قابل کنترل است. اما کنترل دامنه واکنشها به آن شایعه بعد از انتشار دیگر کاری نشدنی است. وقتی هم که ما با انباشتی از شایعات مختلف در طول زمان مواجه هستیم این موضوع پررنگتر میشود. با این توصیف اگر فکری برای پایان دادن به این روشها نشود، بعید است راهی برای کنترل آثار سوء آن در آینده پیدا شود.
فعال سیاسی
این مسأله که نشر اخبار کذب و شایعات بدون اساس فقط میتواند تأثیری مقطعی و موقت به نفع ناشران داشته باشد، واقعیتی است که از اثبات عملی آن سالهاست میگذرد. شایعهسازی هر چند میتواند در کوتاه مدت به نفع سازندگان باشد اما در دراز مدت آثاری سوء برای همه جامعه به همراه خواهد داشت. آخرین نمونه این موارد، بحث قلب و تغییر هدفمند اخبار مربوط به یک ملک متعلق به نهاد ریاست جمهوری در محله جماران است که به شخص رئیس جمهوری نسبت داده شد.
در این دست موارد البته میتوان به موضوعات حقوقی و اشکالاتی در اجرای قانون در قبال ساخت این دست شایعات پرداخت که خود بحثی مفصل میطلبد. اما فارغ از مسائل حقوقی و قانونی، از منظر سیاسی و اجتماعی نیز این موضوعات اهمیت زیادی دارند. خصوصاً وقتی به دامنه تأثیر آنها توجه شود. در همین مورد مربوط به ساختمان نهاد ریاست جمهوری هر چند در نهایت انتساب ملک مذکور به شخص رئیس جمهوری به صورت رسمی تکذیب شد اما بعید است که آن تکذیبیه تأثیر اصل شایعه را در افکار عمومی از بین ببرد و به اندازه خبر کذبی که منتشر شده بود، مورد توجه جامعه قرار بگیرد. به عبارت دقیقتر به دلایل متعددی، تکذیبیههای رسمی به هیچ عنوان تأثیری همپای شایعات ندارند و آنچه در نهایت در ذهن جامعه به عنوان واقعیت پذیرفته میشود، شایعه منتشر شده است نه تکذیبیه ناظر به آن.
بعید نیست که سازندگان شایعات مختلف درست با وقوف به همین واقعیت دست به اقدامات خود بزنند و خیال کنند که در نهایت برنده بازی آنها خواهند بود. اما این نقطه، پایان این داستان نیست. چرا که مجموعه و سلسله این شایعات مانند قطرات آبی که به مرور زمان باعث تغییر شکل سنگهای سخت میشوند، در طول دورههای مختلف زمینهساز سایش و فرسایش اعتماد عمومی میگردند. این درست همان نقطهای است که چالش ایجاد شده توسط گروههای شایعهساز، علیه منافع خود آنها نیز عمل میکند چرا که تغییر شأن شایعه و واقعیت در یک جامعه، کلیت جامعه را به خطر میاندازد و در درازمدت منافعی برای هیچ گروهی باقی نمیگذارد. از بین رفتن گروههای مرجع، فرسایش اعتماد عمومی، تعمیق حس فساد و تبعیض سیستماتیک و افزایش احساس بیپناهی اجتماعی در بین مردم از جمله بدیهیترین و واضحترین ثمرات بهکارگیری این دست روشها در سیاستورزی برخی گروههاست. به طور مثال جامعه از خودش میپرسد که چطور باید به صندوق رأیی اعتماد کند که فرد خارج شده از آن، در میان تمام مشکلات اقتصادی جامعه این گونه به فکر منافع شخصی خود است؟ آیا تثبیت این سؤال در ذهن جامعه و ایجاد چنین تردیدی تنها منافع رقبای سیاسی شایعهسازان را هدف میگیرد و یا اینکه آثارش ناظر به کل حاکمیت خواهد بود؟ واقعیت این است که ساخت یک شایعه و انتشار آن کاری نه چندان سخت و البته قابل کنترل است. اما کنترل دامنه واکنشها به آن شایعه بعد از انتشار دیگر کاری نشدنی است. وقتی هم که ما با انباشتی از شایعات مختلف در طول زمان مواجه هستیم این موضوع پررنگتر میشود. با این توصیف اگر فکری برای پایان دادن به این روشها نشود، بعید است راهی برای کنترل آثار سوء آن در آینده پیدا شود.
اروپا به بیراهه نرود
محمود واعظی
رئیس دفتر رئیسجمهوری
تلاش امریکا برای ایجاد فاصله میان جمهوری اسلامی ایران و کشورهای اروپایی همواره بخشی از سیاستهای پنهان و آشکار کاخ سفید بوده است. اقدام اخیر امریکا در تشجیع و تشویق سه کشور اروپایی برای بانی شدن ارائه قطعنامه
به نشست شورای حکام نمونهای از این حرکت کاخ سفید برای ایجاد فاصله میان ایران و کشورهای اروپایی تلقی میگردد. این حرکت امریکایی از زبان و قلم اروپاییها در حالی است که در تاریخ آژانس بینالمللی انرژی اتمی از زمان تأسیس تاکنون هیچ کشوری به اندازه ایران مورد بازرسی قرار نگرفته و بدون اغراق هیچ کشوری مانند ایران با آن سازمان، در چارچوبهای قانونی و ...
پذیرفته شده بینالمللی تا به این اندازه همکاری نداشته است. اعضای شورای حکام به خوبی میدانند که در حال حاضر، ایران برای نشان دادن حسن نیت کامل و با اطمینان خاطر از صلحطلبانه بودن فعالیتهای اتمی خود در حال اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی است. در عین حال جمهوری اسلامی ایران نشان داده است که به بهانههای واهی تسلیم زیادهخواهی از سوی هر کشور و هر سازمانی که باشد، نمیشود. از این رو، از آنجایی که اتهامات اخیر به جمهوری اسلامی ایران، بر اساس ادعاها و فعالیتهای جاسوسی، ناشی از اطلاعات انحرافی و بی اساس و فشارهای سیاسی اسرائیلیها و خارج از چارچوبهای قانونی آن سازمان است، مورد قبول جمهوری اسلامی ایران قرار نخواهد گرفت. پذیرش این قطعنامه به معنای مجاز شمردن جاسوسی و صحه گذاشتن بر مداخلات ناصواب و برخلاف عرفهای پذیرفته شده بینالمللی و آغاز پا گذاشتن بر جادهای بیانتها و رسیدن به «هیچ جا» است. ایران به عنوان کشوری که پذیرای بازرسیهای بی سابقه از نظر تعداد و روز- نفر سازمان بینالمللی انرژی اتمی بوده است، از بازرسیهای قانونی آن سازمان با هدفهای سازنده و ناشی از سؤالات منطقی و قانونی، مبتنی بر مدالیتهای توافق شده و روشن، مانند گذشته استقبال میکند و آماده همکاری است. بنابراین هم سازمان انرژی اتمی و هم کشورهای بانی قطعنامه و هم سایر شرکای بینالمللی ایران باید به خوبی بدانند که ملت ایران همواره نشان داده است که در عین پذیرش نرمهای بینالمللی و همکاریهای برابر و صلحآمیز، تسلیم زیادهخواهی و زورگویی و رویههای بدعتآمیز نمیشود.
کلام آخر آنکه، «برخورد دوگانه کشورهای اروپایی» با فعالیتهای صلحآمیز ایران و کشورهایی که عضویت ان پی تی را نمیپذیرند و فعالیتهای غیر صلحآمیز دارند و سلاحهای کشتار جمعی انبار میکنند و خاورمیانه را در حالتی خطرناک و انفجاری قرار دادهاند، غیر قابل قبول، سؤال برانگیز و غیر منطقی است.
رئیس دفتر رئیسجمهوری
تلاش امریکا برای ایجاد فاصله میان جمهوری اسلامی ایران و کشورهای اروپایی همواره بخشی از سیاستهای پنهان و آشکار کاخ سفید بوده است. اقدام اخیر امریکا در تشجیع و تشویق سه کشور اروپایی برای بانی شدن ارائه قطعنامه
به نشست شورای حکام نمونهای از این حرکت کاخ سفید برای ایجاد فاصله میان ایران و کشورهای اروپایی تلقی میگردد. این حرکت امریکایی از زبان و قلم اروپاییها در حالی است که در تاریخ آژانس بینالمللی انرژی اتمی از زمان تأسیس تاکنون هیچ کشوری به اندازه ایران مورد بازرسی قرار نگرفته و بدون اغراق هیچ کشوری مانند ایران با آن سازمان، در چارچوبهای قانونی و ...
پذیرفته شده بینالمللی تا به این اندازه همکاری نداشته است. اعضای شورای حکام به خوبی میدانند که در حال حاضر، ایران برای نشان دادن حسن نیت کامل و با اطمینان خاطر از صلحطلبانه بودن فعالیتهای اتمی خود در حال اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی است. در عین حال جمهوری اسلامی ایران نشان داده است که به بهانههای واهی تسلیم زیادهخواهی از سوی هر کشور و هر سازمانی که باشد، نمیشود. از این رو، از آنجایی که اتهامات اخیر به جمهوری اسلامی ایران، بر اساس ادعاها و فعالیتهای جاسوسی، ناشی از اطلاعات انحرافی و بی اساس و فشارهای سیاسی اسرائیلیها و خارج از چارچوبهای قانونی آن سازمان است، مورد قبول جمهوری اسلامی ایران قرار نخواهد گرفت. پذیرش این قطعنامه به معنای مجاز شمردن جاسوسی و صحه گذاشتن بر مداخلات ناصواب و برخلاف عرفهای پذیرفته شده بینالمللی و آغاز پا گذاشتن بر جادهای بیانتها و رسیدن به «هیچ جا» است. ایران به عنوان کشوری که پذیرای بازرسیهای بی سابقه از نظر تعداد و روز- نفر سازمان بینالمللی انرژی اتمی بوده است، از بازرسیهای قانونی آن سازمان با هدفهای سازنده و ناشی از سؤالات منطقی و قانونی، مبتنی بر مدالیتهای توافق شده و روشن، مانند گذشته استقبال میکند و آماده همکاری است. بنابراین هم سازمان انرژی اتمی و هم کشورهای بانی قطعنامه و هم سایر شرکای بینالمللی ایران باید به خوبی بدانند که ملت ایران همواره نشان داده است که در عین پذیرش نرمهای بینالمللی و همکاریهای برابر و صلحآمیز، تسلیم زیادهخواهی و زورگویی و رویههای بدعتآمیز نمیشود.
کلام آخر آنکه، «برخورد دوگانه کشورهای اروپایی» با فعالیتهای صلحآمیز ایران و کشورهایی که عضویت ان پی تی را نمیپذیرند و فعالیتهای غیر صلحآمیز دارند و سلاحهای کشتار جمعی انبار میکنند و خاورمیانه را در حالتی خطرناک و انفجاری قرار دادهاند، غیر قابل قبول، سؤال برانگیز و غیر منطقی است.
در گفتوگوی «ایران» با وکلای فدراسیون در پرونده ویلموتس مطرح شد
سایه روشنهای یک پرونده جنجالی
شاهمنصوری: لایحه ویلموتس حدود 300 صفحه است و ما این لایحه را 15 بار خواندیم
ملیحزاده: برخلاف گفته جناب آقای قاضیزاده هاشمی نماینده مجلس، هنوز رأی صادر نشده است
محمد محمدیسدهی
خبرنگار
پرونده درخواست غرامت سنگین مارک ویلموتس، سرمربی سابق تیم ملی فوتبال از فدراسیون یکی از پروندههای سنگین سالهای اخیر است؛ غرامتی که به حدود 140 میلیارد تومان (با توجه به نوسانات قیمت یورو) میرسد. این موضوع و این پرونده مهم باعث شد تا در روزهای گذشته صحبتهای زیادی درخصوص پرونده غرامت این مرد بلژیکی مطرح شود. تا جایی که روز دوشنبه تیم حقوقی فدراسیون فوتبال با انتشار بیانیهای از فعالیت در پرونده شکایت سرمربی بلژیکی تیم ملی کنارهگیری کرد اما با جلسهای که همان شب با مسئولان فدراسیون داشتند، بازگشت به کار کردند و مجدداً مسئولیت این پرونده سنگین را برعهده گرفتند. رضا شاهمنصوری و علی ملیحزاده 2 وکیلی هستند که مسئولیت این پرونده سنگین را برعهده گرفتند. گفتوگوی «ایران» با این دو وکیل جزئیات دقیقتری از روند پرونده را پیش روی مخاطبان قرار میدهد.
برش
سازمان بازرسی: تشریفات قرارداد با ویلموتس اجرا نشده است
حجتالاسلام درویشیان، بازرس کل ورزش سازمان بازرسی در نشست خبری روز گذشته خود درخصوص بررسی قرارداد مارک ویلموتس، سرمربی تیم ملی توسط این سازمان گفت: «قرارداد ویلموتس در حال بررسی است. پرونده این قرارداد باز شده و گزارشها تهیه شده است. درباره ابهامات قرارداد با ویلموتس سؤال است. بحث تشریفات در عقد قرارداد طی نشده است. باید در کمیته فنی مطرح و بعد قرارداد اجرا میشد اما در این خصوص عکس آن انجام شد. فدراسیون با اینکه علم و آگاهی داشته با شرایط کشور تمام منابع مالی و کانالهایش بسته بود. در شرایط تحریم اقدام به عقد قرارداد کرده و در شرایط کنونی اقتصادی قرارداد دهها میلیاردی بسته و در مجموع صلاح فوتبال در عقد این قرارداد جمعبندی نشده است.» وی ادامه داد: «به قرارداد بازیکنان و بازیکنان خارجی که عمدتاً باعث ضرر و زیان کشور و باشگاهها شده ورود کردهایم. نحوه تنظیم قراردادها کیفیت بالایی ندارند و تنها محکومیت در محافل و محاکم ورزشی بینالمللی داشته است. سازمان ورود کرده و معاونت قهرمانی وزارت ورزش بستن چنین قراردادهایی را منع کرده است.» درویشیان درباره اینکه کفاشیان بازنشسته و 5 سال تعلیق شد ولی الان بعد از یک سال با استعفای مهدی تاج، مدعی حضور در ریاست فدراسیون است، بیان داشت: «22 خرداد محکومیت کفاشیان تمام شد. کفاشیان را دعوت کردیم و جلسه گذاشتیم و موانع قانونی حضور دوبارهاش را اعلام کردیم. در بحث بازنشستگی در حوزه ورزش هم 11 رئیس فدراسیون بود که 10 نفر استعفا دادند و یک عزیز، آقای شفیع به رحمت خدا رفتند.»
شاهمنصوری: برخی از دوستان میخواستند چوب لای چرخ بگذارند
رضا شاهمنصوری یکی از اعضای تیم حقوقی پرونده درخواست غرامت ویلموتس از فدراسیون فوتبال گفت: «ما خیلی در این پرونده زحمت کشیدیم و فارغ از این مسأله بدون هیچ حاشیهای به دنبال این بودیم تا کار به بهترین نحو انجام شود. از روزی که مسئولیت این پرونده را برعهده گرفتم، از تمامی اساتید حقوق مشورت گرفتم. تیم حقوقی پرونده غرامت ویلموتس تاکنون ریالی بابت این پرونده از فدراسیون دریافت نکرده است.» او ادامه داد: «دوستان حقوقی در فدراسیون پرونده را قبول نکردند به این دلیل که در زمان انعقاد قرارداد نیز از ایشان استفاده نشد که به نظر من دلیل منطقی است. رفتار بعضیها در فدراسیون درست نبود و شأن ما حفظ نمیشد. از روزی که این پرونده را گرفتیم، آغوشمان برای همکاری سایر دوستان باز بود. هر کدام از دوستان فکر میکنند که میتوانند کمک حال ما باشند، بیایند و ما را کمک کنند. از لحاظ توانمندی مثل علی ملیحزاده (یکی دیگر از وکلای فدراسیون در پرونده غرامت ویلموتس) در ایران نیست، او از اسپانیا فارغالتحصیل حقوق فوتبال است.» شاهمنصوری اذعان داشت: «متاسفانه شیطنت برخی دوستان در هفتههای گذشته بسیار زیاد بود و میخواستند چوب لای چرخ پرونده ویلموتس بگذارند. ویلموتس 7 میلیون یورو مطالبه دارد اما ما با پیروزی در این پرونده میتوانیم وجه زیادی را برای فدراسیون حفظ کنیم و من مطمئن هستم که ما در این پرونده بزرگ و مهم پیروز خواهیم بود. من و ملیحزاده از ابتدا در جریان قرارداد ویلموتس نبودیم و از زمانی که ویلموتس شکایت کرد، پرونده غرامت را دست گرفتیم.» او درخصوص جو رسانهای پیرامون باخت در پرونده ویلموتس اظهار داشت: «بشدت به فضای رسانهای کشورمان ایمان دارم. رسانههای ما خوب و بد را میدانند. ما از بهمن سال گذشته با این التهاب مواجه شدیم و این برای ما چیز عجیبی نیست. لایحه ویلموتس حدود 300 صفحه است و ما این لایحه را 15 بار خواندیم و ساعتها در خصوص موضوعات مربوطه بحث کردیم و نظر دادیم. هیچ کدام از مسئولان حقوقی در انعقاد قرارداد با ویلموتس حضور نداشتند.» شاهمنصوری در پاسخ به این سؤال که پرونده ویلموتس در چه مرحله است، بیان داشت: «پرونده غرامت این مربی در فیفاست و نتیجه پرونده ویلموتس 2 ماه دیگر مشخص میشود. رسیدگی به پرونده 3 مرحلهای است و پس از صدور رأی ما امکان اعتراض به دادگاه بینالمللی ورزش (cas) را داریم و بعد از آن میتوانیم در دادگاه عالی سوئیس تجدید نظرخواهی کنیم. تازه ابتدای راه هستیم و نباید هیجانی با این موضوع برخورد کنیم.»
ملیحزاده: دلیل دلخوری ما هم مالی بود، هم معنوی
علی ملیحزاده یکی دیگر از اعضای تیم حقوقی پرونده غرامت ویلموتس از فدراسیون فوتبال، درباره دلایل بازگشت به کار پس از کنارهگیری از پرونده، گفت: «یک مقدار سوء تفاهماتی بود که برطرف شد و در واقع مسئولیت حقوقی این پرونده با ما است. بهمن 98 این پرونده به ما سپرده شد و بعد از حدود 6 ماه انتظار داشتیم قراردادی منعقد و دلگرمی داده شود. حیدر بهاروند، سرپرست و نایب رئیس دوم فدراسیون فوتبال به ما دلگرمی داد و با صحبتهایی که دوشنبه شب با او داشتیم مسائل برطرف شد و مجدداً وکالت پرونده غرامت ویلموتس را برعهده گرفتیم. دلیل دلخوری ما هم مالی بود و هم معنوی.» او درخصوص شانس فدراسیون فوتبال برای برنده شدن در پرونده ویلموتس بیان داشت:«از نظر حقوقی به هیچ وجه نمی توان اظهارنظر کرد و درصد تعیین کردن برای پیروزی در این پرونده اصلاً علمی نیست اما با توجه به مستنداتی که در اختیار داریم میتوانیم دفع ضرر کنیم و اجازه ندهیم که پولی از کشور خارج شود یا حداقل ضرر را داشته باشیم. انشاالله به یاری خدا خیلی امیدوار هستیم که در این پرونده پیروز شویم. به احتمال زیاد رأی اولیه پرونده این مربی تا دو ماه آینده صادر خواهد شد.» این عضو تیم حقوقی مستقر در پرونده غرامت ویلموتس افزود: «در سالهای گذشته فدراسیون کشتی به واسطه یک مصاحبه در دادگاه cas محکوم شد و انتشار هرگونه اطلاعات ممکن است موجب سوءاستفاده قرار بگیرد. به این دلیل حرفهای نیست که بخواهم درخصوص این پرونده و برخی از بندهای قرارداد ویلموتس اظهار نظر کنم. ما شبانه روز روی این پرونده کار کردهایم و بارها گفتهایم که مسئولیت این پرونده با ماست.» ملیحزاده در پاسخ به این سؤال که پرونده غرامت ویلموتس در چه مرحلهای است؟ بیان داشت: «خیلیها میگویند که رأی این پرونده صادر شده و لایحه اول رد شده که البته به هیچ وجه این موضوع صحت ندارد. برخلاف گفته جناب آقای قاضیزاده هاشمی نماینده مجلس، هنوز رأی صادر نشده و استعفای ما هیچ ربطی به شکست در پرونده نداشت. در ابتدا پرونده در کمیته وضعیت فیفا رسیدگی میشود و بعد از تبادل لوایح، رأی صادر میشود که البته این رأی قطعی نیست و ظرف 20 روز قابل تجدیدنظر در دادگاه cas است و در موارد خیلی نادری هم در دیوان فدرال سوئیس قابل رسیدگی است. حتی قاضی پرونده هم مشخص نشده است.»
خبرنگار
پرونده درخواست غرامت سنگین مارک ویلموتس، سرمربی سابق تیم ملی فوتبال از فدراسیون یکی از پروندههای سنگین سالهای اخیر است؛ غرامتی که به حدود 140 میلیارد تومان (با توجه به نوسانات قیمت یورو) میرسد. این موضوع و این پرونده مهم باعث شد تا در روزهای گذشته صحبتهای زیادی درخصوص پرونده غرامت این مرد بلژیکی مطرح شود. تا جایی که روز دوشنبه تیم حقوقی فدراسیون فوتبال با انتشار بیانیهای از فعالیت در پرونده شکایت سرمربی بلژیکی تیم ملی کنارهگیری کرد اما با جلسهای که همان شب با مسئولان فدراسیون داشتند، بازگشت به کار کردند و مجدداً مسئولیت این پرونده سنگین را برعهده گرفتند. رضا شاهمنصوری و علی ملیحزاده 2 وکیلی هستند که مسئولیت این پرونده سنگین را برعهده گرفتند. گفتوگوی «ایران» با این دو وکیل جزئیات دقیقتری از روند پرونده را پیش روی مخاطبان قرار میدهد.
برش
سازمان بازرسی: تشریفات قرارداد با ویلموتس اجرا نشده است
حجتالاسلام درویشیان، بازرس کل ورزش سازمان بازرسی در نشست خبری روز گذشته خود درخصوص بررسی قرارداد مارک ویلموتس، سرمربی تیم ملی توسط این سازمان گفت: «قرارداد ویلموتس در حال بررسی است. پرونده این قرارداد باز شده و گزارشها تهیه شده است. درباره ابهامات قرارداد با ویلموتس سؤال است. بحث تشریفات در عقد قرارداد طی نشده است. باید در کمیته فنی مطرح و بعد قرارداد اجرا میشد اما در این خصوص عکس آن انجام شد. فدراسیون با اینکه علم و آگاهی داشته با شرایط کشور تمام منابع مالی و کانالهایش بسته بود. در شرایط تحریم اقدام به عقد قرارداد کرده و در شرایط کنونی اقتصادی قرارداد دهها میلیاردی بسته و در مجموع صلاح فوتبال در عقد این قرارداد جمعبندی نشده است.» وی ادامه داد: «به قرارداد بازیکنان و بازیکنان خارجی که عمدتاً باعث ضرر و زیان کشور و باشگاهها شده ورود کردهایم. نحوه تنظیم قراردادها کیفیت بالایی ندارند و تنها محکومیت در محافل و محاکم ورزشی بینالمللی داشته است. سازمان ورود کرده و معاونت قهرمانی وزارت ورزش بستن چنین قراردادهایی را منع کرده است.» درویشیان درباره اینکه کفاشیان بازنشسته و 5 سال تعلیق شد ولی الان بعد از یک سال با استعفای مهدی تاج، مدعی حضور در ریاست فدراسیون است، بیان داشت: «22 خرداد محکومیت کفاشیان تمام شد. کفاشیان را دعوت کردیم و جلسه گذاشتیم و موانع قانونی حضور دوبارهاش را اعلام کردیم. در بحث بازنشستگی در حوزه ورزش هم 11 رئیس فدراسیون بود که 10 نفر استعفا دادند و یک عزیز، آقای شفیع به رحمت خدا رفتند.»
شاهمنصوری: برخی از دوستان میخواستند چوب لای چرخ بگذارند
رضا شاهمنصوری یکی از اعضای تیم حقوقی پرونده درخواست غرامت ویلموتس از فدراسیون فوتبال گفت: «ما خیلی در این پرونده زحمت کشیدیم و فارغ از این مسأله بدون هیچ حاشیهای به دنبال این بودیم تا کار به بهترین نحو انجام شود. از روزی که مسئولیت این پرونده را برعهده گرفتم، از تمامی اساتید حقوق مشورت گرفتم. تیم حقوقی پرونده غرامت ویلموتس تاکنون ریالی بابت این پرونده از فدراسیون دریافت نکرده است.» او ادامه داد: «دوستان حقوقی در فدراسیون پرونده را قبول نکردند به این دلیل که در زمان انعقاد قرارداد نیز از ایشان استفاده نشد که به نظر من دلیل منطقی است. رفتار بعضیها در فدراسیون درست نبود و شأن ما حفظ نمیشد. از روزی که این پرونده را گرفتیم، آغوشمان برای همکاری سایر دوستان باز بود. هر کدام از دوستان فکر میکنند که میتوانند کمک حال ما باشند، بیایند و ما را کمک کنند. از لحاظ توانمندی مثل علی ملیحزاده (یکی دیگر از وکلای فدراسیون در پرونده غرامت ویلموتس) در ایران نیست، او از اسپانیا فارغالتحصیل حقوق فوتبال است.» شاهمنصوری اذعان داشت: «متاسفانه شیطنت برخی دوستان در هفتههای گذشته بسیار زیاد بود و میخواستند چوب لای چرخ پرونده ویلموتس بگذارند. ویلموتس 7 میلیون یورو مطالبه دارد اما ما با پیروزی در این پرونده میتوانیم وجه زیادی را برای فدراسیون حفظ کنیم و من مطمئن هستم که ما در این پرونده بزرگ و مهم پیروز خواهیم بود. من و ملیحزاده از ابتدا در جریان قرارداد ویلموتس نبودیم و از زمانی که ویلموتس شکایت کرد، پرونده غرامت را دست گرفتیم.» او درخصوص جو رسانهای پیرامون باخت در پرونده ویلموتس اظهار داشت: «بشدت به فضای رسانهای کشورمان ایمان دارم. رسانههای ما خوب و بد را میدانند. ما از بهمن سال گذشته با این التهاب مواجه شدیم و این برای ما چیز عجیبی نیست. لایحه ویلموتس حدود 300 صفحه است و ما این لایحه را 15 بار خواندیم و ساعتها در خصوص موضوعات مربوطه بحث کردیم و نظر دادیم. هیچ کدام از مسئولان حقوقی در انعقاد قرارداد با ویلموتس حضور نداشتند.» شاهمنصوری در پاسخ به این سؤال که پرونده ویلموتس در چه مرحله است، بیان داشت: «پرونده غرامت این مربی در فیفاست و نتیجه پرونده ویلموتس 2 ماه دیگر مشخص میشود. رسیدگی به پرونده 3 مرحلهای است و پس از صدور رأی ما امکان اعتراض به دادگاه بینالمللی ورزش (cas) را داریم و بعد از آن میتوانیم در دادگاه عالی سوئیس تجدید نظرخواهی کنیم. تازه ابتدای راه هستیم و نباید هیجانی با این موضوع برخورد کنیم.»
ملیحزاده: دلیل دلخوری ما هم مالی بود، هم معنوی
علی ملیحزاده یکی دیگر از اعضای تیم حقوقی پرونده غرامت ویلموتس از فدراسیون فوتبال، درباره دلایل بازگشت به کار پس از کنارهگیری از پرونده، گفت: «یک مقدار سوء تفاهماتی بود که برطرف شد و در واقع مسئولیت حقوقی این پرونده با ما است. بهمن 98 این پرونده به ما سپرده شد و بعد از حدود 6 ماه انتظار داشتیم قراردادی منعقد و دلگرمی داده شود. حیدر بهاروند، سرپرست و نایب رئیس دوم فدراسیون فوتبال به ما دلگرمی داد و با صحبتهایی که دوشنبه شب با او داشتیم مسائل برطرف شد و مجدداً وکالت پرونده غرامت ویلموتس را برعهده گرفتیم. دلیل دلخوری ما هم مالی بود و هم معنوی.» او درخصوص شانس فدراسیون فوتبال برای برنده شدن در پرونده ویلموتس بیان داشت:«از نظر حقوقی به هیچ وجه نمی توان اظهارنظر کرد و درصد تعیین کردن برای پیروزی در این پرونده اصلاً علمی نیست اما با توجه به مستنداتی که در اختیار داریم میتوانیم دفع ضرر کنیم و اجازه ندهیم که پولی از کشور خارج شود یا حداقل ضرر را داشته باشیم. انشاالله به یاری خدا خیلی امیدوار هستیم که در این پرونده پیروز شویم. به احتمال زیاد رأی اولیه پرونده این مربی تا دو ماه آینده صادر خواهد شد.» این عضو تیم حقوقی مستقر در پرونده غرامت ویلموتس افزود: «در سالهای گذشته فدراسیون کشتی به واسطه یک مصاحبه در دادگاه cas محکوم شد و انتشار هرگونه اطلاعات ممکن است موجب سوءاستفاده قرار بگیرد. به این دلیل حرفهای نیست که بخواهم درخصوص این پرونده و برخی از بندهای قرارداد ویلموتس اظهار نظر کنم. ما شبانه روز روی این پرونده کار کردهایم و بارها گفتهایم که مسئولیت این پرونده با ماست.» ملیحزاده در پاسخ به این سؤال که پرونده غرامت ویلموتس در چه مرحلهای است؟ بیان داشت: «خیلیها میگویند که رأی این پرونده صادر شده و لایحه اول رد شده که البته به هیچ وجه این موضوع صحت ندارد. برخلاف گفته جناب آقای قاضیزاده هاشمی نماینده مجلس، هنوز رأی صادر نشده و استعفای ما هیچ ربطی به شکست در پرونده نداشت. در ابتدا پرونده در کمیته وضعیت فیفا رسیدگی میشود و بعد از تبادل لوایح، رأی صادر میشود که البته این رأی قطعی نیست و ظرف 20 روز قابل تجدیدنظر در دادگاه cas است و در موارد خیلی نادری هم در دیوان فدرال سوئیس قابل رسیدگی است. حتی قاضی پرونده هم مشخص نشده است.»
چرا پیش از وقوع جنایت در خانه، پلیس یا مشاور را در جریان نمیگذاریم؟
از آبرو تا آتش جان
حمیده گودرزی
گزارش نویس
چرا خانوادهها در مواقع بحرانی پلیس را در جریان نمیگذارند یا از مشاوره پلیس کمک نمیگیرند؟ وقتی پدری یک سال تمام دخترش را تهدید به مرگ میکند، آیا نباید کسی با پلیس تماس بگیرد؟ آیا اگر کسی با مرکز پلیس تماس گرفت و کمک یا مشاوره خواست، به نتیجه مطلوبی خواهد رسید؟
دکتر جمال ادهمی جامعه شناس، ریشه بخشی از این مشکل را در فرهنگ حل و فصل مشکلات خانوادگی به صورت ریش سفیدی میداند و همینطور ترس از آبروریزی: «در موضوعاتی همچون مسائل خانوادگی، براساس رسم دیرینه ایرانیان، همواره مشکلات به صورت ریش سفیدی و براساس مکانیزمهای میانجیگری سنتی- محلی حل و فصل شده است. از آن طرف هم ممکن است پلیس بگوید که این موضوعات به اورژانس اجتماعی و سازمانهای دیگر مربوط میشود و تمایلی به ورود در مسائل خانوادگی نداشته باشد و به دعاوی خانوادگی به عنوان مسائل کم اهمیت نگاه کند؛ مسائلی که به خود اهالی خانه و خانواده مربوط میشود و خود آنها بهتر از هر کسی دیر یا زود آن را حل خواهند کرد.»
ضربالمثلها و باورهای عامیانهای مثل دعوای زن و شوهر را ابلهان باور کنند یا هرکسی که در دعوای خانوادگی دخالت کند، آخر سر آدم بد ماجرا خواهد شد یا دعوای زن و شوهر مثل هوای بهار است و... ممکن است پروسه رسیدگی به چنین درخواستهایی را با موانعی رو به رو کند اما آن سوی ماجرا هم فرهنگ خانوادههای ایرانی است که این موضوعات را از نزدیکترین آدمها پنهان میکنند و اغلب اعتقاد دارند موقع دعوا باید در را بست و اجازه نداد حرمت خانه پیش در و همسایه برود غافل از این که گاهی ممکن است این فرهنگ به چنان فاجعهای تبدیل شود که قلب همه مردم را به درد آورد.
ادهمی در این رابطه میگوید: «برخی خانوادهها نیز از ترس اینکه قضیه با ورود پلیس به محل کش پیدا کند و همسایهها از مشکلاتشان اطلاع پیدا کنند یا اینکه پایشان به مراجع قانونی باز شود و انگ دادگاه رفته و کلانتری رفته به آنان زده شود، برای حل مسائل پیش آمده به شیوههای گوناگون مسالمتآمیز یا گاه خشونت بار تن میدهند و مشکلشان را از همسایه و دوست و آشنا و پلیس و مراجع قضایی پنهان میکنند.
برخی هم ممکن است این پیشداوری را داشته باشند که احتمالاً پلیس به شیوهای غیرهوشمند و قهری یا ناشیانه و زننده با مشکل آنها برخورد خواهد کرد و نه تنها اوضاع بهتر نخواهد شد که حرمتشان هم در محل از بین خواهد رفت. البته پلیس هم باید برای از بین بردن این ذهنیت و همین طور کارآمدتر کردن خود در زمینه ورود به این حوزه از روانشناسان و مددکاران مجرب استفاده کند و شیوههای قدیمی را کنار بگذارد و به الگوهای جدید روی آورد. لذا با توجه به اینکه هر روز با جرم و جنایات خانوادگی روبهرو هستیم و متأسفانه هر دفعه نیز به نسبت قبل دلخراشتر به وقوع میپیوندد پیشنهاد میکنم، دولت و ارگانهای دولتی با پاسخگویی و مسئولیتپذیری شایسته در جهت تقویت اعتماد شهروندان بکوشند. به گونهای که دید افراد نسبت به مراجع ذیربط ازجمله پلیس تعدیل پیدا کند و به توانایی و کارآمدی، دلسوزی، جدیت و پیگیری این نهادها در مسائل خانوادگی ایمان داشته باشند. دوم آنکه با بازنگری و اصلاح رویههای موجود و برداشتن موانع ساختاری و قانونی، تسهیل برقراری ارتباط با پلیس ویژه مسائل خانوادگی و تقویت همکاری و هماهنگی بین دستگاهی در برخورد با مسائل خانوادگی، با افراد در معرض آسیب یا آسیب دیده و بیپناه نهایت همکاری را به عمل بیاورند.»
وی به نکته حائزاهمیت دیگری اشاره میکند که عبارت است از زیر نظر داشتن طولانی مدت فرد مظنون: «آنچه که در بسیاری از کشورها مرسوم است این است که پلیس وقتی به طور مستقیم یا غیرمستقیم و از طریق تماسهای مردمی در جریان خشونت علیه کودکان، زنان و اعضای یک خانواده قرار میگیرد تا مدتها فرد آزار دیده و مظنون را تحت نظر قرار میدهد و در صورت صحت موضوع وارد عمل میشود.»
اگر پروندههای خشونت خانگی در ایران را بررسی کنیم به خوبی روشن میشود که فرد قربانی یا خانوادهاش پیش از وقوع جرم از قصد و نیت عضو مظنون خود مطلع بودهاند اما از ترس آبروریزی یا وخیمتر شدن اوضاع بدون آنکه موضوع را با پلیس درمیان بگذارند یا لااقل به روانشناسان و روانپزشکان مراجعه کنند، ترجیح دادهاند مشکل را به تنهایی حل کنند یا با درمیان گذاشتن مسأله با دوستان و بستگان خود از راهحلهای آنان که عمدتاً نادرست و رو به بنبست بوده استفاده کنند. این رویکرد باعث میشود مشکل پیش رو نه تنها ختم به خیر نشود بلکه حوادث ناگواری از جمل قتلهای خانوادگی یا ضرر هنگفت مالی و درهم ریختگی غیرقابل جبران عاطفی از دل آن بیرون بیاید. پلیس در این زمینه به طور روشن چه مسئولیتی برای خود قائل است و چه کاری میتواند بکند؟
سردار احمد نوریان معاونت اجتماعی ناجا؛ با بیان اینکه نیروی انتظامی در راستای کمک به تحکیم بنیان خانواده و حفظ نظم و امنیت در جامعه از سال 1380 اقدام به تأسیس مراکز مشاوره و دوایر مددکاری اجتماعی در کلانتریها کرده است، میگوید: «براساس آمارهای به دست آمده در سال 1398 از مجموع 570 هزار مورد خدمات مشاورهای ارائه شده حدود 65 درصد پروندههای خانوادگی منجر به مصالحه شده است. علاوه بر این در نظرسنجیهای انجام شده، میزان اثر بخشی 70 درصد تداوم سازشهای حاصل شده، بیان کننده کارآمدی و تأثیر مطلوب این مراکز است.»
معاون اجتماعی ناجا همچنین درخصوص خدمات مراکز مشاوره ناجا میافزاید: «کلیه خدمات تخصصی روانشناسی و مشاوره در زمینههای مختلف فردی، خانوادگی، تربیتی، پیش از ازدواج، روانسنجی، حقوقی و نظام وظیفه در این مراکز ارائه میشود که عموم مردم میتوانند از این خدمات استفاده کنند. در کلیه مراکز استانهای کشور نیز حداقل یک مرکز مشاوره برای ارائه خدمات تخصصی به مردم تأسیس و راهاندازی شده است که به طور عموم از طریق رسانههای محلی استان از سوی مسئولان مربوطه اطلاعرسانی میشود. همچنین از طریق تماس با تلفن 110 و 096580 امکان آگاهی از نشانی و خدمات این مراکز فراهم است.
علاوه بر مراکز مشاوره در دوایر اجتماعی کلانتریها، کارشناسان مشاوره و روانشناسی هم درحال ارائه خدمات اولیه مشاوره و راهنمایی اولیه به عموم مردم هستند. به طور قطع مراجعه به این دوایر و اخذ راهنماییهای اولیه کمک شایانی خواهد کرد. این مراجعه هیچ گونه نیازی به داشتن پرونده قضایی یا طرح شکایت ندارد. ضمن آنکه طبیعی است که مردم عزیز وقتی در مورد مسائل و ارتباطات بین فردی و اجتماعی خود، آگاهی داشته باشند یا با مراجعه به مراکز تخصصی شیوه حل اختلافها را بیاموزند، درگیریها و خصومتهای بین فردی نیز طبعاً کاهش خواهد یافت.»
سردار نوریان در پاسخ به این پرسش که پلیس برای فردی که مورد تهدید قرار گرفته چه اقداماتی میتواند انجام دهد، میگوید: «درحال حاضر این زحمتی است که همکاران سازمان بهزیستی در اورژانس اجتماعی متحمل میشوند و افراد در اینگونه شرایط ابتدا با اورژانس اجتماعی تماس میگیرند و در صورت نیاز و درخواست اورژانس اجتماعی، پلیس هم با آنها هماهنگ میشود و کار را پیگیری میکند و چنانچه تقاضای طرفین در میان باشد با هماهنگی مقام قضایی مداخله میکند.
سردار نوریان پیشنهاد می کند، مردم عزیز در اختلافات بین فردی و اجتماعی خود به افراد متخصص مراجعه کنند و از اقدام فردی و خودسرانه به ویژه از خشونت، پرخاشگری و عصبیت خودداری کنند. چراکه به طور معمول در چنین شرایطی در یک لحظه دست به اقداماتی میزنند که نتیجه آن یک عمر پشیمانی است.»
وی همچنین اعتقاد دارد: «امروزه فضای مجازی با استیلای پنهان و گستره خود بر افراد و خانوادهها، زمینه وقوع آسیبها را تسریع میکند. بنابراین والدین اولاً در ارتباط اولیه خودشان و دوماً ارتباط با فرزندانشان نکات مهم شرعی و علمی را رعایت کنند. شرایط روانشناختی و محیط فرهنگی – مذهبی بر رشد سالم شخصیت افراد مؤثر است.»
خوزستان نیازمند تصمیمهای ویژه
مرگ و میرها کاهش یافت مبتلایان افزایش
پریسا عظیمی
خبرنگار
هرچند آمار مرگ و میرهای کرونایی در خوزستان پایین آمده است اما شمار مبتلایان روزانه در حال افزایش است. بر اساس آخرین گزارشها به نقل از مسئولان بهداشت و درمان استان خوزستان، 80 درصد ظرفیت بیمارستان های خوزستان تکمیل شده است. دکتر«فرهنگ کره بند»، رئیس بیمارستان رازی اهواز هم از رخنه کردن شدید کرونا در خوزستان خبر داده و وضعیت بیمارستانهای استان با توجه به افزایش مبتلایان به کرونا را رو به وخامت اعلام کرده تا حدی که برای بستری بیماران کمبود تخت دارند .
درهمین حال دکتر«فرهاد ابول نژادیان»، سرپرست دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز نیز با تأکید بر اینکه در چنین شرایط بحرانی اولویت ما رفع نیازها در زمینه کمبود تخت آی سی یو است، اعلام کرد: با پیگیری بسیج جامعه پزشکی خوزستان ۲نقاهتگاه در اهواز و به ازای هریک از شهرستانهای استان نیز یک نقاهتگاه از سوی سپاه راهاندازی و تجهیز شده است.سرپرست دانشگاه علوم پزشکی اهواز با اشاره به وضعیت سایر بیمارستانهای استان در حوزه دانشگاه و دانشکدههای دیگر گفت: در آبادان ظرفیت بیمارستان طالقانی تکمیل وبیمارستان نفت نیز وارد مدار شده، اما بیمارستان نفت از نظر تجهیزات و نیروی انسانی کارآزموده کمبود دارد زیرا آبادان در مراقبت از بیماران، بسیار زیرفشار قرار دارد، بیماران کرونایی شادگان هم که زیرپوشش دانشکده علوم پزشکی آبادان هستند، زیرپوشش اهواز قرار گرفتهاند.
دکترابول نژادیان با اشاره به اینکه از ۲۶ فروردین ماه آمارمبتلایان به کرونا درخوزستان روند صعودی پیدا کرد و از ۲ اردیبهشت ماه نیز وارد پیک بیماری شدیم، اظهار داشت: هماکنون ظرفیت بیمارستانهای طالقانی و رازی تکمیل شده، بعد از آن یک بلوک یکصد تختخوابی از بیمارستان «سینا»ی کارون وارد مدار شده که بهدلیل نیاز به تخت آی سی یو، یک بخش سی سی یو در این بلوک تغییر کاربری داده و بهای سی یو تبدیل شده است.
درهمین حال دکتر«علی احسان پور»، سخنگوی دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز هم به خبرنگار ما گفت: تمام تلاش ما ارائه خدمات بهتر به بیماران است، اما با توجه به افزایش مبتلایان، برای بستری بیماران در اتاقهای ویژه با کمبود تخت و دستگاههای کمک تنفسی مواجه شدیم که در صدد رفع این کمبودها هستیم.وی در حالی که آمار مرگ و میر مبتلایان به کرونا در استان را بالا نمیداند و معتقد است نسبت به زمان شیوع آن پایین هم است؛ افزود: خوشبختانه کاهش آمار مرگ و میر بهدلیل مراقبتهای خوبی بوده که از طرف کادر درمان انجام گرفته است.
سخنگوی دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز با تأکید براین که به نیروهای بیشتر و آموزش دیده برای بخش مراقبتهای ویژه نیاز داریم، ادامه داد: در تعدادی از بیمارستانها با کمبود دستگاه کمک تنفسی مواجه شدیم که خوشبختانه 20 دستگاه جدید ونتیلاتور تاکنون به دست ما رسیده و به بیمارستانهایی که نیاز بوده ارسال شده است، اما با توجه به افزایش بیماران به دستگاه بیشتری نیاز است.
دکتر احسانپور کمبود پرستار آموزش دیده در بخش مراقبتهای ویژه را تأیید و خاطرنشان کرد: از وزارت بهداشت درخواست نیروهای مجرب و آموزش دیده در بخش مراقبتهای ویژه کردیم که تاکنون ۳۸ پرستار از سوی معاونت پرستاری وزارت بهداشت به خوزستان اعزام شده و از این تعداد ۱۰ پرستار به آبادان، ۱۰ پرستار به دزفول و8 پرستار نیز به نیروهای پرستاری اهواز اضافه شدهاند.
وی به کمبود تجهیزات پزشکی هم اشاره کرد و یادآور شد: تجهیزات پزشکی بستگی به میزان ابتلای بیماران دارد، اکنون که تعداد مبتلایان بالا رفته با کمبود یک سری از تجهیزات درمانی مواجه شدیم که این کمبودها درحال فراهم شدن است.
سخنگوی دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز درباره بیمارستانهایی که بیماران کرونایی را پذیرش میکنند، گفت: درحال حاضر بیمارستانهای قدیم آیتالله طالقانی، سلامت، میلاد تأمین اجتماعی و بقایی ۲ در اهواز و بیمارستان سینا در شهرستان کارون در حال پذیرش بیماران کرونایی در خوزستان هستند، در صورتی که بیمارستانی تکمیل ظرفیت شده باشد، بیمار به بیمارستان دیگری اعزام خواهد شد.
به گفته مسئولان دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز، بالا رفتن آمار مبتلایان به ویروس کرونا در خوزستان ناشی از رعایت نکردن پروتکلهای بهداشتی توسط اصناف، مردم و ادارات و همچنین افزایش بیماریابی است. مطابق برآوردها و در نتیجه بررسی نرخ موارد بستری مبتلایان به کرونا تا ۳۰ خرداد ماه شهرهای آبادان، امیدیه، اندیمشک، ماهشهر، دزفول، رامهرمز، شوش، شوشتر و مسجدسلیمان در وضعیت قرمز قرار داشتند.
برش
سخنگوی ستاد مدیریت کرونا در خوزستان :
حضور مردم در ادارات را کاهش دهیم
سخنگوی ستاد مدیریت کرونا در خوزستان گفت: شرایط خوزستان خاص است، کرونا با سرعت در حال خودنمایی در خوزستان است و باید تصمیمات سریعتر و جدیتری بگیریم؛ باید شرایطی فراهم شود که نیاز مراجعهکنندگان به دستگاهها کاهش یابند.
رضا نجاتی، در یک برنامه تلویزیونی با اشاره به آخرین وضعیت شیوع کرونا در خوزستان اظهار کرد: هر چند برخی شهرستانها قرمز اعلام شده است اما همه شهرستانهای خوزستان درگیر کرونا هستند؛ نگران هستیم که خوزستان وارد مرحلهای شود که ظرفیتهای ایجاد شده توسط دانشگاهها و دانشکدههای علوم پزشکی کارساز نباشد. وی افزود: در یک مقطع زمانی تمهیدات اندیشیده شده خوب بود. با توجه به آمار شیوع کرونا ویروس و ورودی بیمارستانها و موارد بستری، آمار مبتلایان کمی کاهش یافته بود اما نگرانیها همچنان وجود دارد و باید هشدارها داده شود. بخشی از تمهیدات در اختیار استان است اما بخشی نیز به ستاد ملی کرونا بستگی دارد. سخنگوی ستاد مدیریت کرونا در خوزستان ادامه داد: در ستاد ملی کرونا وزیر بهداشت اعلام کرد که استانهای قرمز اختیار تصمیمگیری داشته باشند؛ کلیات این موضوع مصوب و در کمیته امنیتی و اجتماعی و انتظامی مطرح شد و در جلسه بعدی جزئیات آن بررسی شد. در نهایت مقرر شد در استانهای قرمز بر اساس نظر دانشگاهها برای اعمال محدودیتها در شهرهای قرمز تصمیمگیری شود و نظرات به ستاد ملی کرونا ارائه شود در حالی که این چرخه زمانبر است و خوب نیست. وی گفت: یکسری ملاحظات اقتصادی و معیشتی وجود دارد؛ برخی تصمیمات ملی هستند به طور مثال موضوع خرید خودرو اعلام میشود و بهدلیل فاصله قیمتها مردم به مراکز مربوطه هجوم میبرند. حتی افراد بیمار و سالمند نیز در خصوص سهام عدالت در دفاتر پیشخوان حضور مییابند.سخنگوی ستاد مدیریت کرونا در خوزستان عنوان کرد: درست است که در برخی موارد از مردم انتظار همکاری داریم و گلایههایی داریم اما بخشی از کارهای ما نیز باید مدیریت شوند. حضور مردم در بانکها و دفاتر پیشخوان قابل توجه است؛ خرید خودرو، سهام عدالت، مسکن ملی یا حتی کاهش انتقال مبلغ پول و نیاز به مراجعه به بانک و موارد دیگر همه باعث حضور بیشتر مردم در جامعه میشود در حالی که باید شرایط برای حضور مردم در بانکها و دفاتر پیشخوان کاهش یابد.
وی بیان کرد: فشار روحی روانی بسیاری برمردم وارد شده است و به همین اندازه نیز دچار استرس هستند باید توجهات افزایش یابد و رفتارهای اجتماعیمان را تغییر دهیم. به خانوادههای درگیر کرونا بویژه کسانی که عزیزی از دست دادهاند نباید فراموش کنیم که فشار روحی و روانی زیادی وارد شده است. فشار روحی و روانی نیز به کادر بهداشت و درمان وارد شده و استرس دارند که بیماری را به افراد خانوادهشان منتقل نکنند.
در غیاب سرگرمیهای فرهنگی، روزگار کرونایی کودکان و نوجوانان چگونه گذشت؟
تعطیلی تئاتر و خانهنشینی زورکی
همراه با گفتارهاو یادداشتهایی از عادل بزدوده، حسن دادشکر، الکا هدایت، حسین مؤذن و امیر مشهدیعباس
محسن بوالحسنی
خبرنگار
شیوع بیماری کرونا فقط یک منطقه جغرافیایی یا یک بخش از فعالیت های یک کشور را دربرنگرفت، بلکه تمامی ارکان سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و هنری را تحت تأثیر خودش قرار داد و در نهایت توانست تمامی برنامهها و چشماندازها را برای چندماه تغییر دهد. هرجا که صحبت از بیماری (هر شکل و نوعش) میشود، نگرانی از درگیری کودکان با این بیماری و مراقبت از آنها به یکی از بحثهای مهم، ضروری و شایسته توجه ویژه میشود. شیوع کرونا هم از آنجا شروع شد که مدام در اخبار اظهارنظرهای متفاوتی منتشر میشد که آیا کودکان در برابر این ویروس آسیبپذیرهستند یا خیر... در نهایت مشخص شد کرونا، آنقدر جدی است که اگرچه برای افراد مسن خطرناکتر است اما برای کودکان هم بیخطر نیست. همانطور که گفته شد جدی شدن ویروس همان اول، کار را به تعطیلی جشنوارهها، کمپینها و برنامههای فرهنگی - هنری و سالنهای سینما و تئاتر کشاند و کودکان و نوجوانان از مدرسه مانده، باید برای پیشگیری از بیماری و ابتلا به آن در خانه میماندند و تنها میهمان خارجی آنها برنامههای کودک تلویزیون بود و تلویزیون هم ساعات مشخصی به کودکان اختصاص داد. حرفها درباره کمیت و کیفیت شبکههای مخصوص به کودکان البته مجالی بیشتر میطلبد. حالاکه بعد از چند ماه قرار است مراکز فرهنگی از قبیل سالنهای نمایش و سینما روی اجرا و اکران را به خود ببینند و احتمالاً کمکم هم پای کودکان به تماشای تئاترها باز میشود آیا نظام قاعدهمندی برای حفظ و مراقبت از آنها در برابر بیماری که همچنان میتازد وجود دارد یا نه. طی این چند ماه به سویههای مختلف این تعطیلی و فقدان پرداخته شد و بسیاری سعی کردند در فضاهای مجازی از قبیل اینستاگرام و... با برنامههای لایو موسیقی و... جبران مافات و خلأ کنند اما یک حوزه انگار بشدت فراموش شده بود:«کودکان و نوجوانان» طی این چندماه کمتر دیده شد که فرصت و فضایی برای تغذیه روحی و روانی کودکان فراهم شود تا خلأ حضور آنها در مراکز فرهنگی و نمایشی و هنری به نحوی از انحا پر شود و در نهایت خانوادهها تنها کاری که از دستشان برمیآمد نشاندن بچهها جلوی تلویزیون و روشن کردن تلویزیون یا پخش یک سیدی انیمیشن از بیشمار محصولات فرهنگی بود. بجز معدودی، ما نه این مدت قصهخوانی کردیم، نه خارج از شعار و مطابق با استانداردها و روشهای آموزش به کودکان و نوجوانها، بحث آموزش را توانستیم پیش ببریم. سالهاست برای این غذای فرهنگی که به خورد کودکان میدهیم تلاش میکنیم و زحمتهای بسیار کشیده شده تا مواد اصلی این غذا علاوه بر استاندارد و خوشمزه بودن، کاملاً ایرانی و برآمده از فرهنگ خودمان باشد. حالا سؤال اینجاست که در این فرصت چندماهه، چه کردیم و چه کارهایی میتوانستیم بکنیم و به چه دلیل مغفول ماند؟ چقدر کودکان را دیدیم و برایشان در این روزهایی که با اصرار آنها را در خانه نگه داشتیم چه کردیم؟ آنهم زمانی که آنها اجتماعیترین محیط همزیستی با همسن و سالهای خودشان، یعنی مدرسه را هم از دست داده بودند و جز خانه و جز آنچه در خانه داشتند چیزی برای سرگرمی پیدا نمیکردند.
هنر، مراقبت از بچههاست
وقتی سالنهای تئاتر تعطیل شد، بحثهایی را در همین صفحه مطرح کردیم درباره تئاتر آنلاین و چالشهای آن اما تئاتر برای کودکان مختصات و شرایط خودش را دارد و اما و اگرهای خودش را. عادل بزدوده نویسنده، کارگردان نمایش عروسکی و عروسکساز ایرانی دل پری از این کمکاری چندماهه دارد و به گفته خودش از تنهایی بچهها در این مدت و صرف غذاهای نامرغوب فرهنگی دل خونی دارد. بزدوده در پاسخ به این سؤال که کشورهای دیگر (که آنچنان هم از شرایط ما دور نیستند) در حوزه کودک و نوجوان مخصوصاً در حوزه برنامهسازی برای اوقات فراغت و در خانهماندنشان چه کردهاند و ما چه کردهایم؛ میگوید: «اول باید به این نکته توجه کنیم که این مشکل، مشکلی است که گریبان تمام جهان را گرفته و ایران ما هم یکی از این کشورهایی است که تقریباً چهارماه است با این مشکل و اپیدمی درگیری دارد. اهالی هنر هم در همه جای جهان، روز و روزگار خوشی نمیگذرانند اما ما مجبوریم نسبت به خودمان و ظرفیتهایی که داریم صحبت، فکر و عمل کنیم. بحث تئاتر کودک و نوجوان بهدلیل دامنه سنی حساسی که با آن روبهرو هستیم بسیار مهمتر از گروههای سنی دیگر است و باید برای آن فکری مهمتر داشت. تیتر ماجرا این است که ما پیش و بیش از هر چیزی باید به حفاظت از جان بچهها و خانوادههایشان فکر کنیم و باقی مسائل را مسائلی ثانویه بدانیم.» بزدوده صحبت خود را با بحث درباره استانداردسازی سالنهای تئاتری پیش میبرد که باید مخصوص کودکان و نوجوانان باشد و در ایران بجز چند سالن و مرکز محدود، خبری از این سالنها نیست. او میگوید: «ما در کشور چند سالن نمایش داریم که برای کودکان و نوجوانان ساخته شده و میتوانیم به طور کامل از رعایت پروتکلهای بهداشتی برای رفتوآمد آنها و خانوادههایشان مطمئن باشیم؟ صرف اینکه سالنها باز شوند و ما بچهها و خانوادههایشان را به تماشای تئاتر بفرستیم نه تنها مشکلی را حل نمیکند بلکه مشکلساز هم خواهد شد و عقل چنین اجازهای به ما نمیدهد. وظیفه ما این است که به کودکان از هر طریقی که میتوانیم آموزش درست بدهیم تا مثلاً به سهم خودمان شاهد کمتر شدن حریق در جنگلها باشیم. شاید بپرسید چه ربطی دارد؟ ربط آن است که ما در این زمینه کمبود آموزش داریم و آموزش را باید از سنین کودکی جدی بگیریم. متأسفانه ما این آموزش ها را جدی نمیگیریم و این فقط وظیفه جایی مثل کانون پرورش فکری نیست. بلکه صدا و سیمای ما بهعنوان یک قدرت بزرگ رسانهای باید چنین نقشی را اتفاقاً جلوتر از هر جا و هرکسی ایفا کند.» این کارگردان و عروسکساز درباره عدم استفاده هنرمندان و فعالان حوزه کودک و نوجوان از فضاهای مجازی برای سرگرم کردن آنها و همینطور انتقال مباحث آموزشی هم میگوید: «خیلی از این کارها را میتوانستیم انجام بدهیم و به دلایل مختلف انجام ندادیم. سؤال میپرسم: آیا رسانه ملی، با این دایره مخاطب میتوانست کار مهمی انجام دهد یا یک صفحه اینستاگرامی؟ بدون شک تلویزیون با طیف گسترده مخاطبان و سهلالوصول بودنش براحتی میتوانست از عهده این نقش تأثیرگذار بربیاید اما بههیچ عنوان چنین اتفاقی نیفتاد و رویه همیشگیاش را دنبال کرد. من اعتقاد دارم که میشود راههایی مقطعی پیدا کرد یا کارهای زودبازدهی انجام داد اما مگر در فضای مجازی چقدر میتوان بچهها را دورهم جمع کرد؟ یا مگر در فلان روستای دورافتاده یا شهری که دسترسی به امکاناتش در حد بچههای دیگر نیست چطور میشود کار خاصی در فضای مجازی کرد؟ من معتقدم همین یعنی تبعیض قائل شدن بین کسانی که دسترسی ساده به امکانات دارند و کسانی که این دسترسی را ندارند. همه جامعه ایران به هم متصل هستند و طبیعتاً همه کودکان این سرزمین هم به هم.»
بزدوده میگوید مدیران رسانه ملی در حوزه کودک و نوجوان حتی از ما مشورت و همفکری نخواستند تا ما پیشنهاد یا راهکاری در این زمینه ارائه بدهیم بلکه بشود کاری کرد با دایره مخاطب وسیع. او مشخصاً به این پیشنهادهایی که میتوانست عملی شود اشاره میکند و میگوید: «همه این وسط آسیب دیدند از هنرمندان بگیریم تا کودکان اما آیا نمیشد رسانه ملی این بستر را فراهم کند که در یک پلاتو و با یک فیلمبردار، قصهگویی ضبط شود و در ساعات مناسبی برای بچهها پخش شود؟ واقعاً جای دریغ دارد وقتی فکر میکنم و میبینم ما اینهمه قصهگوی خوب در این کشور داریم و چنین اتفاقی نمیافتد. همه این آموزشهای بهداشتی را براحتی میشد از این بستر به کودکان داد و به اصل اولیهای که در ابتدای صحبتهایم به آن اشاره کردم برسیم که «هنر مراقبت از بچههاست» این چیزی است که ما باید به بچهها در مدرسه یاد میدادیم و در بسیاری اوقات از آن غفلت کردیم و حالا هم باید از آنچه در این چند ماه پشت سر گذاشتیم درس بگیریم و فکر کنیم که چه کارهایی را باید انجام میدادیم و ندادیم و برعکس. متأسفانه ما سیاستگذار نیستیم که بگوییم چه باید بکنیم. ما فقط نهایتاً دلسوزانی هستیم که دریغمان میآید که کودکان ما چند ماه خوراک فکری مناسبی نداشتند.»
بزدوده ضمن بیان اصلیترین دغدغههای خود از عدم قاعدهمندی حرف میزند و میگوید: «حرف من در نهایت این است که ما قاعدهمند عمل نکردیم و مدام فقط با شعار پیش میرویم و با شورهای بیمنطق. پیش از شیوع این ویروس قرار بود کاری را اجرا کنیم که با همهگیری کرونا اجرا را متوقف کردیم. چند روز پیش با امیر مشهدیعباس مدیرکانون جلسهای داشتیم و با تشکر از دغدغههای این دوستان، به این نتیجه رسیدیم که هدف و دغدغه اصلی حفظ سلامت بچههاست و باید فکرهایی قویتر از دعوت و حضور آنها به سالنهای نمایشی داشت که هنوز خود ما هم آنقدرها از سلامتشان مطمئن نیستیم. پس نتیجه گرفتیم که در این موقعیت از اجرای کار خودداری کنیم و به وقت دیگری موکول کنیم که حداقل خیالمان از بابت حفظ سلامتی بچهها آسودهتر باشد.»
سلامت روان کودکان را دریابیم
حسن دادشکر هم که از پیشکسوتان تئاتر کودک و نوجوان است و علیالخصوص دهه شصتیها با او خاطرههای نوستالژیک بسیار دارند از آنچه در این چند ماه در حوزه کودک و نوجوان گذشته راضی نیست و معتقد است که میشد کارهای مختلفی انجام داد اما جز چند حرکت محدود و معدود اتفاق دیگری نیفتاد و بچهها در این مدت به پایگاه و سرگرمی مناسب فکری دسترسی نداشتند. دادشکر که به گفته خودش در دوران کرونا و خانهنشینی مشغول خواندن چند نمایشنامه برای داوری مسابقه نمایشنامهنویسی مربیان کانون پرورش فکری کودک و نوجوان بود حرفهایش را از یک اقدام خوب همین کانون شروع میکند و در گفتوگویی که با «ایران» داشت ضمن تأکید بر اهمیت ارتباط با کودکان گفت: «کانون برای زنده نگه داشتن ارتباط با بچهها یک کار مثبت انجام داد و یکسری از آثاری را که قبلاً اجرا شده بود تکثیر و به خانهها ارسال کرد که بسیار هم مورد استقبال قرار گرفت. البته در گذشته و زمانی که من مدیر مرکز تئاتر کانون پرورشی بودم سعی داشتیم چنین اتفاقی بیفتد و با مؤسسه رسانههای تصویری قراردادی منعقد کنیم که این موضوع عملی نشد و حالا بسیار خوشحالم که چنین اتفاقی بالاخره افتاده است. بچهها از دو طریق با کانون در ارتباطند یکی حضور در مراکز فرهنگی کانون و یکی ارائه فعالیت هنری و این کاری که کانون انجام داد باعث شد تا ارتباط بین آنها قطع نشود و البته که امیدواریم این کارها در دوران بعد از کرونا هم بهصورت مستمر انجام شود.» دادشکر ضمن قبول این مسأله که این موضوع آن چنان نمیتواند خلأ بزرگ در این حوزه را پر کند معتقد است: «بیشک کارهای بیشتری را هم میشد انجام داد اما باید این نکته را هم در نظر گرفت که تئاتر موجودی زنده است و ذاتش ارتباط نفس به نفس با مخاطب است. وقتی ما آن را روی سیدی میآوریم یا... شکلی مجازی به آن میدهیم و نمیتواند به اندازه تئاتر به معنی واقعیاش تأثیرگذاری داشته باشد. البته میشد که در فضاهای مجازی کارهایی انجام داد و حتماً دوستانی چنین کارهایی انجام دادهاند اما اینکه چقدر چنین کارهایی میتواند تأثیرگذار باشد یا فضای مجازی با همه چالشهایش چقدر میتواند فضای مناسبی برای اینکار علیالخصوص برای کودکان باشد مهم است. باید در نظر بگیریم که کودکان نیاز به فضاهای امن دارند که نه فقط بهداشت جسم، بلکه بهداشت روانیشان هم در نظر گرفته شود. در مورد بازگشایی سالنهای تئاتر باید این پرانتز مهم را باز بگذاریم که حوزه کودک و نوجوان بسیار حساستر و مهمتر است و باید مراقب این رده سنی باشیم که اولاً آنها را وارد چه بستری میکنیم و قرار است چه غذای فکری به آنها بدهیم.»
کیفیتهای استاندارد و پرهیز از تعجیل
الکا هدایت کارگردان، بازیگر و عروسکگردان جوان که در دوران کرونا سعی کرد با اجرای برنامههایی در فضای مجازی علیالخصوص در اینستاگرام ارتباط خود را با شاگردان کمسن و سالش حفظ کند یکی از راههای برقراری این ارتباط را فعالیت در قالب پلتفرمهای مجازی میداند و البته سهم مدیران فرهنگی و توجهشان به این حوزه، یعنی کودک و نوجوان را بسیار شایان توجه میداند و ضمن گلایه از برخی کمکاریها به «ایران» میگوید: «نکته اینجاست که من چون علاوه برکارگردان تئاتر کودکان و... تدریس هم میکنم و کلاسهای حضوری بهدلیل شیوع کرونا تعطیل شده بود مجبور شدم در فصل بهار ارتباطم را بهصورت آنلاین و مجازی با بچهها ادامه دهم و برای همین منظور فرم همیشگی تدریسم را تغییر دادم و به سمت قصهگویی خلاق رفتم و برای بچهها از فعالیتهای نمایشی که در خانه میتوانند داشته باشند و شیوههایش را به آنها آموزش دادم و در کل برای من حداقل دوره جذابی بود. تا جایی که خبر دارم مشابه این کار دوستان نمایشگرهای عروسکی هم همزمان با جریان کرونا، کارهای مختلف و داوطلبانهای روی صفحات مجازیشان برای بچهها انجام دادند و هم هنرمندان عروسکی، هم هنرمندان کودک و نوجوان، مدرسان موسیقی کودک و... در این بین نقش خوبی ایفا کردند و البته یک سری گروهها مثل «آی قصه» هم با تولید قصه بسیار فعال بودند.»
هدایت در مورد دلیل توجه کمتر از حوزههای دیگر، به حوزه تئاتر کودک و نوجوان هم میگوید: «بحث اصلی که باید به آن توجه شود حمایت از هنرمندان است و در اختیار قراردادن منابع مالی و معنوی. در این دوران هنرمندان (علیالخصوص قشر تئاتری) تحت فشار اقتصادی بالایی قرار گرفتند و طبیعی است که وقتی هنرمندی بخواهد کاری انجام دهد باید به توجیه مالیاش هم فکر کند مخصوصاً در این روزگار و نمیتوان یکطرفه قضاوت کرد. وقتی این حمایتها آنطور که باید و شاید اتفاق نمیافتد فعالیت هنرمندان و چهرههای شاخص و قابل قبول در این حوزه به کلاسهای رنگارنگ آنلاین تبدیل میشود که نمیتوان خیلی به آنها و خروجیشان امیدوار بود. البته که شرایط مؤسسات را هم باید درک کنیم چون برای ادامه حیات خودشان نیاز به این کار دارند اما وقتی همه چیز تجاری میشود از کیفیت دور میشویم و طبیعتاً نظارت هم کمتر میشود. بهترین اتفاق اما میشد از طریق رسانه ملی بیفتد. آنها میتوانستند از هنرمندان برای تولید برنامهها دعوت کنند تا رویکرد برنامههای کودک بنابهشرایط موجود تغییر کند اما این اتفاق فقط کلامی رخ داد و متأسفانه به شکل عملی شاهد اتفاقی نبودیم. در خانه تئاتر و انجمن نمایشگران کودک و نوجوان و نمایشگران عروسکی هم هنرمندان مشتاقی حضور دارند که دلشان میخواهد کار کنند و دغدغه بچهها را دارند اما تا زمانی که بودجهای نباشد اتفاقها همانطور که گفتم یا بهصورت فردی است یا تجاری.» ارزیابی او از شرایط امروزی و نحوه باز شدن سالنهای تئاتر و شروع دوباره اجراها و نمایشهای حوزه کودک و نوجوان هم موضوعی است که باید به آن توجه ویژه داشت. هدایت نیز مثل بسیاری دیگر در این زمینه نگرانیهایی دارد. او میگوید: «یک طرف وضعیت معیشتی و فعالیتهای فرهنگی کشور است و دغدغههای هنرمندان و حفظ بقای سالنها و... اما همانطور که بازگشایی سالنهای تئاتر در ردههای بزرگسال، چالشهایی به همراه خواهد داشت، چالش این کار و بیمهایش برای حوزه کودک و نوجوان بسیار بیشتر است. مؤسسهها هم متأسفانه با توجیه رعایت پروتکلهای بهداشتی و ظرفیت پذیرش کمتر از گذشته، کار خود را شروع کردهاند که از نظر من این مسأله بسیار خطرناک است. همانطور که گفتم متوجه خسارتهای آنها هستیم اما به عقیده من زمان مناسبی برای این بازگشایی نیست و نباید خود را علیالخصوص در قشر کودک و نوجوان که اصلاً قابل کنترل و مراقبت بهداشتی نیستند، با شعار رعایت پروتکلهای بهداشتی فریب بدهیم چون کودکان بسیار آسیبپذیر هستند و میتوانند بشدت هم ناقل باشند.»
یادداشت
حرکت به سمت تئاتر آنلاین
حسین موذن
مدیر تالار هنر
تالار هنر فعالیت خود را از 15تیر آغاز میکند. مسأله این است که کار ویژهای که در حال پیگیری هستیم و امیدوارم تا زمان چاپ این گزارش به نتیجه برسد تئاتر آنلاین است و هدف ما تمرکز بر این بحث است. با اینهمه پروتکلهای بهداشتی که از طرف مراجع ذیربط ابلاغ شد در تالار هنر با شدت و حدت بیشتری اعمال خواهد شد. نکته دیگر آنکه بازگشایی مدرسه و رفتن به مدرسه اجبار است اما تئاتر دیدن انتخاب است و اگر خانوادهها میپذیرند که به تماشای تئاتر بیایند پس باید پروتکلهای بهداشتی ما را هم بهصورت کامل رعایت کنند. در تالار هنر بحث گریم کودکان قطعاً تعطیل است. بوفه تا اطلاع ثانوی تعطیل است و عرضه خوراکی نخواهیم داشت. تجمع در سالن انتظار مطلقاً ممنوع است و طوری برنامهریزی کردهایم که تماشاچی مستقیم وارد سالن اصلی شود و بعد از تماشای تئاتر هم مستقیماً از آنجا خارج شود. دیگر خبری از عکس دستجمعی و عکس گرفتن با هنرمندان و رفتن پشت صحنه هم نخواهد بود و ما روی این مسأله بسیار حساس هستیم و با تمام توان ضمن اجرا با پنجاهدرصد ظرفیت این مسائل را هم اجرایی خواهیم کرد. تالار هنر فضایی کودکانه دارد و بچهها روابط خوبی با هنرمندان دارند و بههمین دلیل از هنرمندان خواهش کردیم که توصیههای سلامتی داشته باشند و از نزدیک شدن و معاشرت با تماشاچیها پرهیز داشته باشند و البته که همکاری خانوادهها در این بین نقش مهمی ایفا میکند. دو نمایش کودک قرار است از 15تیر روی صحنه بروند که این دو کار در واقع کارهایی بودند که بهدلیل شیوع کرونا پیش از نوروز تعطیل شدند. بعد از این اجراها دو اثر دیگر هم برای اجرای صحنهای اعلام آمادگی کردند که باید ببینیم در آینده چه پیش خواهد آمد. بازرسهای ستاد ملی کرونا هم در این مدت حتماً از سالنهای نمایش بازدید خواهند داشت و خود ما هم سعی میکنیم برای کاهش آسیبهای احتمالی علیالخصوص در حوزه کودکان ظرفیت پذیرش را حتی کمتر از 50درصد کنیم. اما همانطور که گفته شد سعی ما رفتن به سمت تئاتر آنلاین است تا مردم با خیال راحت در خانه بنشینند و با مبلغ کمی بلیت تهیه کنند و کارهای مورد نظرشان را حتی صبحها ببینند.
به حوزه کودکان بیتوجهیم
امیر مشهدیعباس
مدیر مرکز تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
در شکل کلـــــی ما هرگز حوزه کودک و نوجوان را آنچنان که بایــــــــــد و شاید جدی نمیگیریم و متأسفانه فقط در بحـــــث بیلانهای مالی به آن توجه میکنیم. تنها جایی که کودک و نوجوان برایش مهم است کانون است چون مخاطبشان بهصورت ذاتی کودکان و نوجوانها هستند و جایی که 50سال قدمت دارد بیشک ارزش سرمایهگذاری دارد و مخاطب هم همین کار را انجام داده و آن را جدی گرفته است. ما بیستوشش عنوان فیلم و فیلمتئاتر را بهصورت رایگان در سایت کانون آپلود کردیم و مخاطبین بهصورت رایگان این محصولات فرهنگی را تماشا یا مطالعه کردند. در حوزه آموزش هم، آموزش عروسکسازی، نویسندگی و... را بهصورت رایگان در «پیک امید» بارگذاری کردیم و مربیهای کانون کتابهای کانون را بهصورت رایگان در اختیار قرار دادند تا خانوادهها دانلود کنند و ببینند. کانون هر آنچه داشت در طبق اخلاص گذاشت تا خوراک سالمی در اختیار مخاطب کودک و نوجوان خود بگذارد. در این دوره هر کس تلفن همراه داشت یک صفحه ساخت و برای بچهها برنامه ساخت بیتوجه به استانداردها. در صورت کلی وقتی بحرانی وارد دنیا میشود روی همه ساحتهای آن اثر میگذارد و هیچ بخشی در امان نمیماند اما بحران، مدیریت میخواهد و ما در این حوزه آن چنان پیشقدم نیستیم و کمی دیر به فکر حل بحران میافتیم و در مواقع بحرانی همیشه غافلگیر میشویم. بچههای بیگناه را هم مجبور میکنیم که در خانه بمانند اما راهی برای سرگرم کردن آنها به شیوه درست و اصولی نداریم و مدام گلایه میکنیم که چرا بچهها پرخاشگر شدهاند و... یک بخش به مدیران فرهنگی برمیگردد اما بخش دیگر خود مردم هستند که آنچنان به مسأله اهمیت نمیدهند و برایشان مهم نیست که بچه چه محتوایی میبیند و بسیاری خانوادهها فقط برایشان این مسأله مهم است که بچه سرگرم شود و کاری به کار پدر و مادر نداشته باشد. کانون همه سعیاش تولید و عرضه خوراک سالم بود و استقبال خوبی هم از آن شد و حدود شش میلیون بازدید در عرض یک ماه از پروژه «پیک امید» معاونت فرهنگی کانون صورت گرفت که آمار بسیار خوبی است. کانون مردم را مأیوس نکرد و تمام تلاشش را به کار گرفت و محصولات خود را در اختیار مردم گذاشت. حالا کرونا ادامه دارد و اگر مدیران فرهنگی و مسئولان اجتماعی نخواهند همکاری کنند حمایت مخاطب بهسمت فیلم و انیمیشینهای خارجی میرود و آنچه ما سالها سعی کردیم بسترسازی شود از بین میرود. تصمیمگیری مخاطب یکلحظه است که بخواهد فیلم یا تئاتری از کانون را ببیند یا ماهواره ببیند. ما باید بسیار مراقب باشیم وگرنه مخاطبی که این همه سال نگهداشتیم تا فضای فرهنگی ایرانی و قهرمان ایرانی را به او نشان بدهیم براحتی از دست میدهیم.
دیدار با استاد فخری ملکپور، نوازنده پیانو و تنها شاگرد مرتضی محجوبی
روایت سرپنجههای محجوب
نداسیجانی
خبرنگار
هرروزصبح وطبق همان عادات گذشته، به سمت قاب عکس قدیمی میرود که درگوشهای ازسالن روی دیوارقرارگرفته؛ تصویری ازاستاد یا شاید بهتراست بگویم پدری دلسوزکه فخری ملک پورسالهای عمرش را با او و خاطرات او سرمی کند. مرتضی خان درپشت پیانو و فخرالسادات در سن 10 سالگی کنار او روی صندلی ایستاده است. دیدن این تصویر همیشه برایش تازگی دارد و مانند همان روزگار شاگرد و استادی، احترام و ارادتی به استاد به جا میآورد و بعد از آن کارها و برنامههای روزانه خود را شروع میکند.
55 سال از درگذشت استاد مرتضی محجوبی میگذرد اما فخری ملکپور هنوز هم او را میستاید و منش و شخصیت معلم خود را فراموش نکرده است و بزرگترین درس زندگی خود میداند...
مرتضی خان محجوبی از نوابغ موسیقی ایران است، نوازندهای که در خانوادهای اهل هنر و علاقهمند به موسیقی متولد شده و عشق به کلاویههای پیانو که از همان دوران کودکی با حرکت دستان مادر به گوشش آشنا بود او را به وادی هنر کشاند و توانست از سن 6 سالگی نبوغ خود را به نمایش بگذارد و بعد آن آرام آرام آموختن را آغاز کرد و نوازندهای چیره دست در ساز پیانو شد. اما نگاه او به این ساز غربی متفاوت از دیگر نوازندگان پیانو بود. آشنایی و حشر و نشر با بزرگان موسیقی ایرانی و شنیدن نغمه و نواهای دلنشین آن، مرتضی خان را برآن داشت تا اتفاقی نو در نتهای پیانو خلق کند و سرانجام این اتفاق، تدوین کوک ایرانی برای سازی غربی بود که از او به یادگار مانده است و همچنان آموخته و آموزش داده میشود. بیتردید مرتضی محجوبی یکی از بنیانگذاران موسیقی ملی ایران بشود. از این استاد بزرگ تصنیفهای فراوان و زیبایی از برنامه گلها با صدای غلامحسین بنان و اشعار رهی معیری به یادگار مانده است و چه زیبا فریدون مشیری میسراید: «یاد باد آن همدلی، آن همدمی، آن همرهی/ ساز محجوبی و آواز بنان، شعر رهی...»
پرورش و تربیت در خانواده اهل هنر
بانو فخری ملکپور راوی و میراثدار ادب و هنر استادش مرتضی محجوبی است. ملکپور متولد یکم مهرماه به سال 1314 است. او در خانوادهای هنردوست پرورش یافت. پدرش سیدذبیحالله ملکپور، از تجار معتبرایران بود و دستی هم بر ساز داشت و آشنا و علاقهمند به تار، سه تار و پیانو و بیشک تأثیرگذاری بسیاری در مسیر هنری فرزندش داشته است.
در منزل بانوملک پورعطر موسیقی را بهخوبی استشمام میکنید؛ سه پیانو با رنگهای مختلف که هر کدام در گوشهای از سالن قرار گرفته و دیواری که با تصویر بزرگان موسیقی مزین شده است؛ مرتضی محجوبی، احمد عبادی، ادیب خوانساری، حسن کسایی، جلیل شهناز، پرویز یاحقی، ارسلان درگاهی، عبدالوهاب شهیدی، انوشیروان روحانی، محمدرضا شجریان، فرهنگ شریف، بیژن ترقی، اسدالله ملک و بانو ملوک ضرابی که به گفته خودش از کودکی با این بانوی بزرگ آشنایی داشته و درسهای بسیاری از او آموخته است. عشق به موسیقی هنوز هم در اوزنده است. با اشتیاق پشت پیانو مینشیند و انگشتانش را روی کلاویههای پیانو به حرکت درمیآورد و همچنان مانند گذشته با شوق بسیار مینوازد و مینوازد.... بر چهره مأخوذ به حیایش لبخند همیشه نقش بسته است و به آرامی و متانت سخن میگوید. از علاقه و انگیزهاش برای موسیقی جویا میشوم: «از دوران کودکی با صدای موسیقی انس داشتم و این صدا همیشه درمنزل ما شنیده میشد و با صدای موسیقی بزرگ شدم. پدرم علاقهمند به موسیقی بود و به زیبایی آوازمی خواند و سه تار مینواخت. آن دوران پدرم با استادان بزرگ موسیقی رفت و آمد بسیار داشت و روزهای سهشنبه از ساعت حدوداً 11 صبح تا 7 شب به منزل ما میآمدند. استادان مرتضی محجوبی و رهی معیری هم پای ثابت این محافل و میهمانیها بودند و همین موضوع موجب علاقهمندی و گرایش من به موسیقی و شعر شد و سرانجام به درخواست خود آقای محجوبی آموزش نوازندگی پیانو را از سن 7 سالگی در کنار این استاد بزرگ آغاز کردم. مرتضی خان با پدرم صحبت کرده بود که دختر شما علاقهمند به موسیقی است و پیشنهاد کرد که این مسیر را ادامه بدهم. آقای محجوبی و پدرم مانند دو برادر بودند؛ بسیارصمیمی و دوستانه و چون فرزندی نداشت من را دوست داشت و من نیز بسیار دوستشان داشتم البته در کنار آن حرف شنوی هم میکردم. علاوه بر نوازندگی علاقه بسیاری هم به شعر داشتم و شاید این علاقهمندی به سبب حضور بزرگانی چون رهی معیری باشد.»
فخری ملک پور تبحر بسیاری هم در نواختن سه تار دارد واین ساز را در محضر استاد احمد عبادی تلمذ کرده است اما به درخواست عبادی نوازندگی سه تاررا برای همیشه کنارمی گذارد: «آموزش سه تار را 4 سال با استاد عبادی کار کردم وخیلی هم علاقه داشتم و تقریباً خوب مینواختم. آقای عبادی وهمسرش نصرت خانم بسیاربه منزل ما میآمدند و من را دوست داشتند و من هم مانند پدرم بسیار دوستشان داشتم. یک روز آقای عبادی تلفن کرد و گفت دوست دارم امروز به منزل ما بیایی و ببینمت. آن زمان آقای محجوبی فوت کرده بود. به آنجا رفتم، نصرت خانم هم بود، من را کنار پیانو نشاند وخودش هم در صندلی کناری من نشست و گفت دخترم میخواهم موضوعی را با تو مطرح کنم اما یک شرط دارد، مبادا ناراحت شوی! ابتدا خیلی ترسیدم و گفتم چشم استاد بفرمایید. آقای عبادی گفت: تو خیلی خوب سه تار مینوازی و حیفم میآید که این کار را ادامه ندهی اما یک خواهشی از تو دارم و میخواهم دیگر هیچ گاه دست به سه تار نزنی. با شنیدن این حرف بسیار شوکه شدم و جا خوردم گفتم استاد خطایی از من سر زده؟ گفت نه دخترم تو به زیبایی پیانو مینوازی و مرتضی خان هم دیگر در بین ما نیست و باید شیوه نوازندگی او ادامه یابد، دلم میخواهد تو این سبک را ادامه بدهی و همیشه پیانو بنوازی و سازهای دیگر را دنبال نکنی. خیلی ناراحت شدم و بسیار گریه کردم و بعد از آن روز دیگر دست به سه تار نزدم و مابقی سازها را هم کنار گذاشتم. آن زمان من 9 تا ساز داشتم که مونس من بودند اما به خواهش استاد عبادی دیگر سراغ هیچ کدام آنها نرفتم، ولی هرگاه که سه تار را میدیدم چشمانم پر از اشک میشد. البته آن دوران تبحر بیشترم در پیانونوازی بود و دوره آموزشیام را بهطور کامل به پایان رسانده بودم.»
تلمذ در محضر بزرگان موسیقی
از او درمورد علاقهاش به خواندن آواز می پرسم که میگوید: «من عاشق نواختن ساز بودم البته آواز را هم دوست داشتم اما هیچ گاه دنبال نکردم. پدرم صدای بسیار زیبایی داشت و درست و بااصول میخواند و با استادانی چون غلامحسین بنان، ادیب خوانساری در ارتباط بود و از این بزرگواران خواهش کرده بود به منزل ما بیایند و ردیفهای آوازی را به من آموزش بدهند و بر همین اساس توانستم ردیفهای آوازی و جواب آواز را از آقای ادیب خوانساری بیاموزم. جواب آواز بسیار سخت و مشکل است و همه افراد توانایی انجام این کار را ندارند اما آقای خوانساری با همان مناعت طبع و مهربانیشان عاشقانه این کار را به من آموختند. استادان محجوبی و خوانساری افتخار زندگی من هستند.از آقای حسین تهرانی هم نواختن تنبک را آموختم و البته درمحضر دیگر هنرمندان بزرگ موسیقی ایران همچون علی تجویدی هم تلمذ کردهام و مبانی آهنگسازی را از ایشان آموختم. تمامی این استادان دراین مسیر کمک بسیاری به من داشتهاند و افتخار امروز را مدیون این بزرگواران هستم. حدود 5-6 ماه هم نزد آقای جواد معروفی پیانو کار میکردم آن زمان کلاس هفتم بودم اما نتوانستم این شیوه را ادامه بدهم و علاقهای هم نداشتم از ساز ایرانی بهسمت سازفرنگی بروم.» در سالهایی که بانو ملکپور موسیقی را دنبال میکرد این ذوق و شوق خانواده بود که او را در این مسیر هیچ گاه ناامید نکرد و تدبیرپدر و دوستی با بزرگان موسیقی موجب شد تنها فرزند سید ذبیحالله ملکپور موسیقی را زیر نظر بهترین استادان آموزش ببیند. فخری ملکپور در مورد نقش خانواده در آموختن درست مسیر زندگی و گرایش به هنر و موسیقی پاسخ میدهد: «پدر و مادر نقش مهمی در پرورش و تربیت فرزندان خویش دارند بویژه آنکه آموزشهای مهم و اولیه در همان دوران کودکی در ذهن فرزند شکل میگیرد، بنابراین باید انتخاب درستی داشته باشند. برخی از خانوادهها هیچ علاقهای به موسیقی ندارند و انگیزهای هم برای آموزش آن به فرزندان خود نمیبینند. عدهای دیگر هم علاقهمند به هنر و موسیقی هستند و البته سبکهای مختلفی را دنبال میکنند. برخی هم به موسیقی کلاسیک غربی علاقهمندند و برخی دیگر موسیقیهایی چون پاپ، ایرانی و...این موسیقیها هر کدام دنیایی دارد...»
درروزگارمحجوبی آنچه از صدای پیانو شنیده میشد نتهایی برگرفته از موسیقی کلاسیک غربی بود البته پیشتر مشیرهمایون شهردار کوک ایرانی را روی پیانو پیاده کرده بود اما در سبکی متفاوت ومرتضی خان توانست شیوهای نوین درنتهای این ساز ابداع کند و فخری ملکپور مرید استاد و حافظ سرپنجههای هنرخیز مرتضی خان که مانند او با صلابت و قدرت مینوازند، تمامی دست نوشتههای معلمش را در یک کتاب با عنوان«مشق استاد» جمعآوری و منتشر کرد تا ره روی الگویی باشد برای کسانی که مشتاق به آموختن پیانو ایرانی هستند. انتشار دست نوشتههای مرتضی محجوبی یکی از مهمترین کارهای فخری ملکپور در ثبت اسناد تاریخچه موسیقی است. او درمورد این اثر بیان میکند: «4سال طول کشید تا «مشق استاد» نوشته شد و این همان شیوه آموزشی مرتضی خان است که از او سینه به سینه آموختهام وبه همراه 3 سیدی در اختیار علاقهمندان قرار داده ام. درواقع «مشق استاد» اجرای ردیف موسیقی دستگاهی به روایت مرتضی محجوبی است. دراین سالها خود من نیز تا آنجا که در توانم بوده این شیوه را به هنرجویان تدریس کردهام البته بدون دریافت هیچ وجه نقدی همان گونه که از استادم آموختم و علم خود را صرف آموزش کرد نه آنکه راه کسب درآمدی برای خود بداند. بسیار خوشحالم دراین سالها از این کتاب بخوبی استقبال شده است و نسل امروز آن را دنبال میکند هرچند متأسفانه اغلب جوانان بیشتر به سازها و کوکهای فرنگی گرایش دارند. کوک کردن پیانو با نت ایرانی بسیار مشکل است. فرزندانم هم در خارج از ایران پیانو مینوازند و بسیار اصرار داشتند درآنجا بمانم و زندگی کنم اما من عاشق وطنم و دینم هستم و تا زمانی که زندهام شیوه استادم را آموزش خواهم داد. آنقدر نسبت به مرتضی خان متعصب هستم که حاضر نیستم کسی در مورد ایشان سخنی به زبان آورد.» رضا محجوبی برادر مرتضی خان است نوازنده ویلون که سرپنجههای شیرینش مسحورکننده بود. رضا 29 تیرماه 1333 درگذشت. محجوبی را بهواسطه شرح حال روزگارش و آنچه که بر او گذشت «رضای مجنون» مینامیدند؛ درباره جنون رضا و علت دیوانگی او داستانهای زیادی بر سر زبانهاست اما هرچه هست او نیز استادی برجسته در زمان خود بوده است. بانو ملکپور تعریف میکند: «رضا، برادر مرتضی خان، یک مقدار ناخوش احوال بود و بههمین دلیل همیشه از او مراقبت میکرد. آن زمان من دبستان میرفتم و هرگاه که از راه مدرسه بهمنزل مرتضی خان میرفتم، رضا از من میخواست پیانو بنوازم. رضا هنرمندی شوریده و وارسته بود و بهخواست خود با ظاهری فقیرانه زندگی میکرد اما در باطن و به لحاظ معنوی فقیر نبود همیشه هم میگفت دو تومن بده اگر هم بیشتر میدادی قبول نمیکرد. او این پول را برمی داشت و برای خود خوراکی میخرید و مابقی آن را به افراد بیبضاعت کمک میکرد و تا مسیر منزل مرتضی خان ویولن مینواخت و اگر میدید کسی لباسی بر تن ندارد کت و شلوار ش را به او هدیه میکرد...حتی غذایش را نیز به حیوانات میداد.» آثاری که از بانو ملکپور به یادگار مانده سازوآواز با پیانو بوده همچون «آه باران» با صدای محمدرضا شجریان، «به که مانی» با صدای مظفر شفیعی و آلبومهای بداهه نوازی چون «نسیم بهاری»، «آیینه خیال» و «طرب انگیز» و ایشان در زمینه آهنگساز فعالیت چندانی نداشته است. او در مورد علاقهمندی اش به آهنگسازی میگوید: «حدود 30 آهنگ به کمک آقای تجویدی ساخته ام، اما بعد از آن متوجه یک سری مسائل از برخی خوانندهها شدم که بهطور کامل قید این کار را زدم و دیگر سراغ آهنگسازی نرفتم. بعد از انقلاب هم فقط تدریس میکردم البته این روزها دیگر توان گذشته را ندارم و کم و بیش این کار را انجام میدهم.»
موسیقی همدم من است
مرتضی محجوبی آثار بسیاری در برنامه گلها به یادگار گذاشته است اما شاگرد ارشد او چندان علاقهای به حضور در برنامههای رادیویی نداشت و ترجیحش آن بود کمتر در چنین کارهایی شرکت کند. فخری ملکپور از خاطرات آن دوران اینگونه تعریف میکند: «آقای داوود پیرنیا بسیار اصرار داشتند در رادیو سازبنوازم اما پدرم اجازه نمیداد یک روز درمنزل پدرم (درشمیران)میهمانی بزرگی برقرار بود و بساط موسیقی و ساز و آوازبرپا، آن زمان حدوداً 22 سالم بود. مرتضی خان هم بود. آقای پیرنیا از من خواست که پیانو بنوازم و تصنیفی بخوانم اما جرأت این را نداشتم در حضور استادم چنین کاری را انجام بدهم و سرانجام به اصرار این کار انجام شد و بعد آن آقای پیرنیا گفت همین الان شما و آقای افتتاح و مرتضی خان باید به استودیو بروید؛ ساعت 3 شب بود خلاصه با همراهی پدرم به استودیو رفتیم. بسیار استرس داشتم و پشت پیانو نشستم. آقای پیرنیا گفت دشتی بزن و آقای محمودی خوانساری هم که همراه این جمع بود بسیار زیبا آواز خواند و من نیز یک تصنیف خواندم. وقتی کار به پایان رسید یک حال عجیبی داشتم. بعد آن به استودیو دیگری رفتیم و کارهای دیگر نواختم و آقای عبدالوهاب شهیدی به همان زیبایی همیشگی شان خواندند. این کار هنوز منتشر نشده است و به نظر من یکی از آثار بینظیر آقای شهیدی است. طی این سالها عاشقانه این مسیر را دنبال کردم و باید بگویم موسیقی همدم من است و اگر تا به امروز سرزنده ماندهام دلیلش همین موسیقی است و به عقیده من باید موسیقی نواخته شود تا فراموش نگردد.»
فخری ملکپور دل مهربان و روح بزرگی در درون خود دارد و هرگز از کسی رنجیده خاطر نمیشود اما گاهی دست روزگار چیز دیگری رقم میزند آنچنان که دل او را به درد آورده است او از دوستان نامهربان هم یاد میکند: «سالها بود روزهای دوشنبه استادان و علاقهمندان به موسیقی به منزل ما میآمدند و گاهی جمعیت آنقدر زیاد بود که سرتاسر خانه را پر میکرد. یک روز خانمی بههمراه یکی از شاگردانم به منزل ما آمد. آن هنرجو صدایم کرد و با ادب و احترام گفت این خانم آشنای من است اگر امکانش هست علاقه دارد نواختن پیانو را یاد بگیرد اما من گفتم فرصتم کم است و نمیتوانم. سرانجام نزد یکی از شاگردانم بمدت دوسال آموزش دید. این خانم نتهایی را که سالها پیش از مرتضی خان به یادگار داشتم و نگهداری کرده بودم بدون هماهنگی و اجازه من و کوچکترین اطلاعی به خط نت بینالمللی تبدیل کرد. هرگاه یاد این موضوع میافتم حالم دگرگون میشود و بسیار از دست این خانم ناراحت هستم. در ادامه این کار نادرست از یکی از شاگردانم که در اتریش تحصیل میکند و به ایران آمده بود بهنام آقای شهرام محذوف خواستم دست نوشتههای مرتضی خان یا همان کتاب «مشق استاد» را به نت بینالمللی تبدیل کند که حاصل سه سال همکاری من با این آقا بوده است و البته حاوی 4 یادداشت مستقل و بلند از علیرضا میر علینقی است. من به خواست همیشگی خودم حتی یک ریال هم بابت این کار دریافت نکردم و در مجموع ازحسن سلوک و رفتار آقای محذوف راضی هستم اما هیچ گاه آن خاطرات بد را از آن همه خدمت و ناسپاسی از برخی افراد که دیدم فراموش نخواهم کرد.
خبرنگار
هرروزصبح وطبق همان عادات گذشته، به سمت قاب عکس قدیمی میرود که درگوشهای ازسالن روی دیوارقرارگرفته؛ تصویری ازاستاد یا شاید بهتراست بگویم پدری دلسوزکه فخری ملک پورسالهای عمرش را با او و خاطرات او سرمی کند. مرتضی خان درپشت پیانو و فخرالسادات در سن 10 سالگی کنار او روی صندلی ایستاده است. دیدن این تصویر همیشه برایش تازگی دارد و مانند همان روزگار شاگرد و استادی، احترام و ارادتی به استاد به جا میآورد و بعد از آن کارها و برنامههای روزانه خود را شروع میکند.
55 سال از درگذشت استاد مرتضی محجوبی میگذرد اما فخری ملکپور هنوز هم او را میستاید و منش و شخصیت معلم خود را فراموش نکرده است و بزرگترین درس زندگی خود میداند...
مرتضی خان محجوبی از نوابغ موسیقی ایران است، نوازندهای که در خانوادهای اهل هنر و علاقهمند به موسیقی متولد شده و عشق به کلاویههای پیانو که از همان دوران کودکی با حرکت دستان مادر به گوشش آشنا بود او را به وادی هنر کشاند و توانست از سن 6 سالگی نبوغ خود را به نمایش بگذارد و بعد آن آرام آرام آموختن را آغاز کرد و نوازندهای چیره دست در ساز پیانو شد. اما نگاه او به این ساز غربی متفاوت از دیگر نوازندگان پیانو بود. آشنایی و حشر و نشر با بزرگان موسیقی ایرانی و شنیدن نغمه و نواهای دلنشین آن، مرتضی خان را برآن داشت تا اتفاقی نو در نتهای پیانو خلق کند و سرانجام این اتفاق، تدوین کوک ایرانی برای سازی غربی بود که از او به یادگار مانده است و همچنان آموخته و آموزش داده میشود. بیتردید مرتضی محجوبی یکی از بنیانگذاران موسیقی ملی ایران بشود. از این استاد بزرگ تصنیفهای فراوان و زیبایی از برنامه گلها با صدای غلامحسین بنان و اشعار رهی معیری به یادگار مانده است و چه زیبا فریدون مشیری میسراید: «یاد باد آن همدلی، آن همدمی، آن همرهی/ ساز محجوبی و آواز بنان، شعر رهی...»
پرورش و تربیت در خانواده اهل هنر
بانو فخری ملکپور راوی و میراثدار ادب و هنر استادش مرتضی محجوبی است. ملکپور متولد یکم مهرماه به سال 1314 است. او در خانوادهای هنردوست پرورش یافت. پدرش سیدذبیحالله ملکپور، از تجار معتبرایران بود و دستی هم بر ساز داشت و آشنا و علاقهمند به تار، سه تار و پیانو و بیشک تأثیرگذاری بسیاری در مسیر هنری فرزندش داشته است.
در منزل بانوملک پورعطر موسیقی را بهخوبی استشمام میکنید؛ سه پیانو با رنگهای مختلف که هر کدام در گوشهای از سالن قرار گرفته و دیواری که با تصویر بزرگان موسیقی مزین شده است؛ مرتضی محجوبی، احمد عبادی، ادیب خوانساری، حسن کسایی، جلیل شهناز، پرویز یاحقی، ارسلان درگاهی، عبدالوهاب شهیدی، انوشیروان روحانی، محمدرضا شجریان، فرهنگ شریف، بیژن ترقی، اسدالله ملک و بانو ملوک ضرابی که به گفته خودش از کودکی با این بانوی بزرگ آشنایی داشته و درسهای بسیاری از او آموخته است. عشق به موسیقی هنوز هم در اوزنده است. با اشتیاق پشت پیانو مینشیند و انگشتانش را روی کلاویههای پیانو به حرکت درمیآورد و همچنان مانند گذشته با شوق بسیار مینوازد و مینوازد.... بر چهره مأخوذ به حیایش لبخند همیشه نقش بسته است و به آرامی و متانت سخن میگوید. از علاقه و انگیزهاش برای موسیقی جویا میشوم: «از دوران کودکی با صدای موسیقی انس داشتم و این صدا همیشه درمنزل ما شنیده میشد و با صدای موسیقی بزرگ شدم. پدرم علاقهمند به موسیقی بود و به زیبایی آوازمی خواند و سه تار مینواخت. آن دوران پدرم با استادان بزرگ موسیقی رفت و آمد بسیار داشت و روزهای سهشنبه از ساعت حدوداً 11 صبح تا 7 شب به منزل ما میآمدند. استادان مرتضی محجوبی و رهی معیری هم پای ثابت این محافل و میهمانیها بودند و همین موضوع موجب علاقهمندی و گرایش من به موسیقی و شعر شد و سرانجام به درخواست خود آقای محجوبی آموزش نوازندگی پیانو را از سن 7 سالگی در کنار این استاد بزرگ آغاز کردم. مرتضی خان با پدرم صحبت کرده بود که دختر شما علاقهمند به موسیقی است و پیشنهاد کرد که این مسیر را ادامه بدهم. آقای محجوبی و پدرم مانند دو برادر بودند؛ بسیارصمیمی و دوستانه و چون فرزندی نداشت من را دوست داشت و من نیز بسیار دوستشان داشتم البته در کنار آن حرف شنوی هم میکردم. علاوه بر نوازندگی علاقه بسیاری هم به شعر داشتم و شاید این علاقهمندی به سبب حضور بزرگانی چون رهی معیری باشد.»
فخری ملک پور تبحر بسیاری هم در نواختن سه تار دارد واین ساز را در محضر استاد احمد عبادی تلمذ کرده است اما به درخواست عبادی نوازندگی سه تاررا برای همیشه کنارمی گذارد: «آموزش سه تار را 4 سال با استاد عبادی کار کردم وخیلی هم علاقه داشتم و تقریباً خوب مینواختم. آقای عبادی وهمسرش نصرت خانم بسیاربه منزل ما میآمدند و من را دوست داشتند و من هم مانند پدرم بسیار دوستشان داشتم. یک روز آقای عبادی تلفن کرد و گفت دوست دارم امروز به منزل ما بیایی و ببینمت. آن زمان آقای محجوبی فوت کرده بود. به آنجا رفتم، نصرت خانم هم بود، من را کنار پیانو نشاند وخودش هم در صندلی کناری من نشست و گفت دخترم میخواهم موضوعی را با تو مطرح کنم اما یک شرط دارد، مبادا ناراحت شوی! ابتدا خیلی ترسیدم و گفتم چشم استاد بفرمایید. آقای عبادی گفت: تو خیلی خوب سه تار مینوازی و حیفم میآید که این کار را ادامه ندهی اما یک خواهشی از تو دارم و میخواهم دیگر هیچ گاه دست به سه تار نزنی. با شنیدن این حرف بسیار شوکه شدم و جا خوردم گفتم استاد خطایی از من سر زده؟ گفت نه دخترم تو به زیبایی پیانو مینوازی و مرتضی خان هم دیگر در بین ما نیست و باید شیوه نوازندگی او ادامه یابد، دلم میخواهد تو این سبک را ادامه بدهی و همیشه پیانو بنوازی و سازهای دیگر را دنبال نکنی. خیلی ناراحت شدم و بسیار گریه کردم و بعد از آن روز دیگر دست به سه تار نزدم و مابقی سازها را هم کنار گذاشتم. آن زمان من 9 تا ساز داشتم که مونس من بودند اما به خواهش استاد عبادی دیگر سراغ هیچ کدام آنها نرفتم، ولی هرگاه که سه تار را میدیدم چشمانم پر از اشک میشد. البته آن دوران تبحر بیشترم در پیانونوازی بود و دوره آموزشیام را بهطور کامل به پایان رسانده بودم.»
تلمذ در محضر بزرگان موسیقی
از او درمورد علاقهاش به خواندن آواز می پرسم که میگوید: «من عاشق نواختن ساز بودم البته آواز را هم دوست داشتم اما هیچ گاه دنبال نکردم. پدرم صدای بسیار زیبایی داشت و درست و بااصول میخواند و با استادانی چون غلامحسین بنان، ادیب خوانساری در ارتباط بود و از این بزرگواران خواهش کرده بود به منزل ما بیایند و ردیفهای آوازی را به من آموزش بدهند و بر همین اساس توانستم ردیفهای آوازی و جواب آواز را از آقای ادیب خوانساری بیاموزم. جواب آواز بسیار سخت و مشکل است و همه افراد توانایی انجام این کار را ندارند اما آقای خوانساری با همان مناعت طبع و مهربانیشان عاشقانه این کار را به من آموختند. استادان محجوبی و خوانساری افتخار زندگی من هستند.از آقای حسین تهرانی هم نواختن تنبک را آموختم و البته درمحضر دیگر هنرمندان بزرگ موسیقی ایران همچون علی تجویدی هم تلمذ کردهام و مبانی آهنگسازی را از ایشان آموختم. تمامی این استادان دراین مسیر کمک بسیاری به من داشتهاند و افتخار امروز را مدیون این بزرگواران هستم. حدود 5-6 ماه هم نزد آقای جواد معروفی پیانو کار میکردم آن زمان کلاس هفتم بودم اما نتوانستم این شیوه را ادامه بدهم و علاقهای هم نداشتم از ساز ایرانی بهسمت سازفرنگی بروم.» در سالهایی که بانو ملکپور موسیقی را دنبال میکرد این ذوق و شوق خانواده بود که او را در این مسیر هیچ گاه ناامید نکرد و تدبیرپدر و دوستی با بزرگان موسیقی موجب شد تنها فرزند سید ذبیحالله ملکپور موسیقی را زیر نظر بهترین استادان آموزش ببیند. فخری ملکپور در مورد نقش خانواده در آموختن درست مسیر زندگی و گرایش به هنر و موسیقی پاسخ میدهد: «پدر و مادر نقش مهمی در پرورش و تربیت فرزندان خویش دارند بویژه آنکه آموزشهای مهم و اولیه در همان دوران کودکی در ذهن فرزند شکل میگیرد، بنابراین باید انتخاب درستی داشته باشند. برخی از خانوادهها هیچ علاقهای به موسیقی ندارند و انگیزهای هم برای آموزش آن به فرزندان خود نمیبینند. عدهای دیگر هم علاقهمند به هنر و موسیقی هستند و البته سبکهای مختلفی را دنبال میکنند. برخی هم به موسیقی کلاسیک غربی علاقهمندند و برخی دیگر موسیقیهایی چون پاپ، ایرانی و...این موسیقیها هر کدام دنیایی دارد...»
درروزگارمحجوبی آنچه از صدای پیانو شنیده میشد نتهایی برگرفته از موسیقی کلاسیک غربی بود البته پیشتر مشیرهمایون شهردار کوک ایرانی را روی پیانو پیاده کرده بود اما در سبکی متفاوت ومرتضی خان توانست شیوهای نوین درنتهای این ساز ابداع کند و فخری ملکپور مرید استاد و حافظ سرپنجههای هنرخیز مرتضی خان که مانند او با صلابت و قدرت مینوازند، تمامی دست نوشتههای معلمش را در یک کتاب با عنوان«مشق استاد» جمعآوری و منتشر کرد تا ره روی الگویی باشد برای کسانی که مشتاق به آموختن پیانو ایرانی هستند. انتشار دست نوشتههای مرتضی محجوبی یکی از مهمترین کارهای فخری ملکپور در ثبت اسناد تاریخچه موسیقی است. او درمورد این اثر بیان میکند: «4سال طول کشید تا «مشق استاد» نوشته شد و این همان شیوه آموزشی مرتضی خان است که از او سینه به سینه آموختهام وبه همراه 3 سیدی در اختیار علاقهمندان قرار داده ام. درواقع «مشق استاد» اجرای ردیف موسیقی دستگاهی به روایت مرتضی محجوبی است. دراین سالها خود من نیز تا آنجا که در توانم بوده این شیوه را به هنرجویان تدریس کردهام البته بدون دریافت هیچ وجه نقدی همان گونه که از استادم آموختم و علم خود را صرف آموزش کرد نه آنکه راه کسب درآمدی برای خود بداند. بسیار خوشحالم دراین سالها از این کتاب بخوبی استقبال شده است و نسل امروز آن را دنبال میکند هرچند متأسفانه اغلب جوانان بیشتر به سازها و کوکهای فرنگی گرایش دارند. کوک کردن پیانو با نت ایرانی بسیار مشکل است. فرزندانم هم در خارج از ایران پیانو مینوازند و بسیار اصرار داشتند درآنجا بمانم و زندگی کنم اما من عاشق وطنم و دینم هستم و تا زمانی که زندهام شیوه استادم را آموزش خواهم داد. آنقدر نسبت به مرتضی خان متعصب هستم که حاضر نیستم کسی در مورد ایشان سخنی به زبان آورد.» رضا محجوبی برادر مرتضی خان است نوازنده ویلون که سرپنجههای شیرینش مسحورکننده بود. رضا 29 تیرماه 1333 درگذشت. محجوبی را بهواسطه شرح حال روزگارش و آنچه که بر او گذشت «رضای مجنون» مینامیدند؛ درباره جنون رضا و علت دیوانگی او داستانهای زیادی بر سر زبانهاست اما هرچه هست او نیز استادی برجسته در زمان خود بوده است. بانو ملکپور تعریف میکند: «رضا، برادر مرتضی خان، یک مقدار ناخوش احوال بود و بههمین دلیل همیشه از او مراقبت میکرد. آن زمان من دبستان میرفتم و هرگاه که از راه مدرسه بهمنزل مرتضی خان میرفتم، رضا از من میخواست پیانو بنوازم. رضا هنرمندی شوریده و وارسته بود و بهخواست خود با ظاهری فقیرانه زندگی میکرد اما در باطن و به لحاظ معنوی فقیر نبود همیشه هم میگفت دو تومن بده اگر هم بیشتر میدادی قبول نمیکرد. او این پول را برمی داشت و برای خود خوراکی میخرید و مابقی آن را به افراد بیبضاعت کمک میکرد و تا مسیر منزل مرتضی خان ویولن مینواخت و اگر میدید کسی لباسی بر تن ندارد کت و شلوار ش را به او هدیه میکرد...حتی غذایش را نیز به حیوانات میداد.» آثاری که از بانو ملکپور به یادگار مانده سازوآواز با پیانو بوده همچون «آه باران» با صدای محمدرضا شجریان، «به که مانی» با صدای مظفر شفیعی و آلبومهای بداهه نوازی چون «نسیم بهاری»، «آیینه خیال» و «طرب انگیز» و ایشان در زمینه آهنگساز فعالیت چندانی نداشته است. او در مورد علاقهمندی اش به آهنگسازی میگوید: «حدود 30 آهنگ به کمک آقای تجویدی ساخته ام، اما بعد از آن متوجه یک سری مسائل از برخی خوانندهها شدم که بهطور کامل قید این کار را زدم و دیگر سراغ آهنگسازی نرفتم. بعد از انقلاب هم فقط تدریس میکردم البته این روزها دیگر توان گذشته را ندارم و کم و بیش این کار را انجام میدهم.»
موسیقی همدم من است
مرتضی محجوبی آثار بسیاری در برنامه گلها به یادگار گذاشته است اما شاگرد ارشد او چندان علاقهای به حضور در برنامههای رادیویی نداشت و ترجیحش آن بود کمتر در چنین کارهایی شرکت کند. فخری ملکپور از خاطرات آن دوران اینگونه تعریف میکند: «آقای داوود پیرنیا بسیار اصرار داشتند در رادیو سازبنوازم اما پدرم اجازه نمیداد یک روز درمنزل پدرم (درشمیران)میهمانی بزرگی برقرار بود و بساط موسیقی و ساز و آوازبرپا، آن زمان حدوداً 22 سالم بود. مرتضی خان هم بود. آقای پیرنیا از من خواست که پیانو بنوازم و تصنیفی بخوانم اما جرأت این را نداشتم در حضور استادم چنین کاری را انجام بدهم و سرانجام به اصرار این کار انجام شد و بعد آن آقای پیرنیا گفت همین الان شما و آقای افتتاح و مرتضی خان باید به استودیو بروید؛ ساعت 3 شب بود خلاصه با همراهی پدرم به استودیو رفتیم. بسیار استرس داشتم و پشت پیانو نشستم. آقای پیرنیا گفت دشتی بزن و آقای محمودی خوانساری هم که همراه این جمع بود بسیار زیبا آواز خواند و من نیز یک تصنیف خواندم. وقتی کار به پایان رسید یک حال عجیبی داشتم. بعد آن به استودیو دیگری رفتیم و کارهای دیگر نواختم و آقای عبدالوهاب شهیدی به همان زیبایی همیشگی شان خواندند. این کار هنوز منتشر نشده است و به نظر من یکی از آثار بینظیر آقای شهیدی است. طی این سالها عاشقانه این مسیر را دنبال کردم و باید بگویم موسیقی همدم من است و اگر تا به امروز سرزنده ماندهام دلیلش همین موسیقی است و به عقیده من باید موسیقی نواخته شود تا فراموش نگردد.»
فخری ملکپور دل مهربان و روح بزرگی در درون خود دارد و هرگز از کسی رنجیده خاطر نمیشود اما گاهی دست روزگار چیز دیگری رقم میزند آنچنان که دل او را به درد آورده است او از دوستان نامهربان هم یاد میکند: «سالها بود روزهای دوشنبه استادان و علاقهمندان به موسیقی به منزل ما میآمدند و گاهی جمعیت آنقدر زیاد بود که سرتاسر خانه را پر میکرد. یک روز خانمی بههمراه یکی از شاگردانم به منزل ما آمد. آن هنرجو صدایم کرد و با ادب و احترام گفت این خانم آشنای من است اگر امکانش هست علاقه دارد نواختن پیانو را یاد بگیرد اما من گفتم فرصتم کم است و نمیتوانم. سرانجام نزد یکی از شاگردانم بمدت دوسال آموزش دید. این خانم نتهایی را که سالها پیش از مرتضی خان به یادگار داشتم و نگهداری کرده بودم بدون هماهنگی و اجازه من و کوچکترین اطلاعی به خط نت بینالمللی تبدیل کرد. هرگاه یاد این موضوع میافتم حالم دگرگون میشود و بسیار از دست این خانم ناراحت هستم. در ادامه این کار نادرست از یکی از شاگردانم که در اتریش تحصیل میکند و به ایران آمده بود بهنام آقای شهرام محذوف خواستم دست نوشتههای مرتضی خان یا همان کتاب «مشق استاد» را به نت بینالمللی تبدیل کند که حاصل سه سال همکاری من با این آقا بوده است و البته حاوی 4 یادداشت مستقل و بلند از علیرضا میر علینقی است. من به خواست همیشگی خودم حتی یک ریال هم بابت این کار دریافت نکردم و در مجموع ازحسن سلوک و رفتار آقای محذوف راضی هستم اما هیچ گاه آن خاطرات بد را از آن همه خدمت و ناسپاسی از برخی افراد که دیدم فراموش نخواهم کرد.
هزینههای حذف صفر از پول ملی در بلندمدت بازمیگردد
تشکیل شورای اصلاح پول ملی
هزینه تولید سکه 100 تومانی 310 تومان
معاون اقتصادی بانک مرکزی ضمن تشریح دلایل ضرورت حذف صفرها از پول ملی گفت: با وجود اینکه حذف صفر از پول ملی در کوتاه مدت هزینههایی برای کشور دارد در بلندمدت با صرفهجوییهای حاصله از اجرای آن، بازمیگردد. بهگزارش فارس، پیمان قربانی در نشست بررسی ابعاد اجرای طرح حذف چهار صفر از پول ملی در پژوهشکده تحقیقات راهبردی مجمع تشخیص مصلحت نظام اظهارداشت: یکی از کارکردهای بانک مرکزی تسهیل مبادلات بازرگانی و نظامهای پرداخت در سه ضلع نقدی، الکترونیکی و چک است.
وی افزود: پرداختهای نقدی اولین ضلع نظامهای پرداخت بوده و در دهه 80 بانکداری الکترونیک در تسهیل مبادلات مالی نقش قابل توجهی داشته است. هر سه این اضلاع باید عملکرد خودشان را داشته باشند اما به خاطر تورم کارکرد پرداختهای نقد در نظام پرداخت با اختلال مواجه شده است. معاون اقتصادی بانک مرکزی تصریح کرد: از سال 50 قطع اسکناس 1000 تومانی منتشر شد و الان ایرانچک 50 هزار تومانی داریم. در حالی که آن زمان بهای یک 1000 تومان معادل 143 دلار بود و هماکنون50 هزار تومان به زیر 3 دلار رسیده است و از آن زمان تاکنون سطح عمومی قیمتها 3600 درصد افزایش یافته است اما درشتترین قطع اسکناس 5 برابر شده است.
بهگفته وی فیشرهای امنیتی که برای پول ملی به کار میرود دیگر با ارزش هر واحد اسکناس مطابقت ندارد و از طرف دیگر ریال در زبان محاوره کاربرد ندارد و فقط ممکن است در دفاتر ثبت شود. وی با بیان اینکه مسأله بعدی بحث حجم بالای اسکناس و سکه و افت حیثیت ظاهری پول ملی است، گفت: من هم قبول دارم ثبات پول ملی نسبت به سایر ارزها از اهمیت بسیار بیشتری برخوردار است اما نرخ برابری ارزهای دیگر هم در جهان در یک دامنه مشخصی قرار دارند. قربانی گفت: استهلاک بالای اسکناس یکی دیگر از مشکلات به وجود آمده است. بهطوری که سالی یک میلیارد برگ اسکناس امحا میشود. دستگاههای خودپرداز مدام باید شارژ شوند و اگر معاملات نقد را محدود کنیم بار آن روی پرداختهای الکترونیکی میافتد.
سرانه اسکناس 106 برگ
وی افزود: سرانه اسکناس در ایران 106 برگ است در حالی که این رقم در دنیا 25 تا 30 برگ است. کشورهایی که از این نسبت بالاتر هستند بهعنوان مثال کانادا است با 67 برگ، سوئیس 57 برگ. سرانه سکه در ایران 15 قطعه است اما در دنیا 26 قطعه در انگلیس 461 قطعه، روسیه 397 قطعه و ترکیه 81 قطعه. در واقع مخروط اسکناس و سکه برای ما برعکس شده است. قربانی ادامه داد: هزینه تولید سکه 100 تومانی 310 تومان، 200 تومانی 310 تومان و 500 تومانی 800 تومان است و این باعث شده حتی آب کردن سکه به استفاده از آلیاژ آن برای عدهای صرفه اقتصادی داشته باشد.
معاون اقتصادی بانک مرکزی با اشاره به هزینههایی که وضعیت کنونی به نظامهای پرداخت تحمیل میکند، گفت: این وضعیت مثل این میماند که ماشینی دارید که راه میرود اما روغنسوزی هم دارد، مصرف سوختش بالاست و مدام باید تعمیر شود. حالا اگر بخواهید این ماشین را تعمیر کنید باید در گام اول هزینه بدهید اما وقتی ماشین درست شد دیگر هزینههای سربار آن برای شما کم میشود.
340 میلیارد تومان هزینه اسکناس
وی با بیان اینکه هر سال 340 میلیارد تومان هزینه چاپ و امحای اسکناس است، گفت: در یک دوره 10 ساله 8.5 میلیارد برگ اسکناس باید به 2.5 میلیارد برگ کاهش یابد و در دوره 10 ساله سالی 370 میلیارد تومان افزایش یابد یعنی سالی 30 میلیارد تومان افزایش هزینه وجود خواهد داشت. معاون اقتصادی بانک مرکزی اظهارداشت: اما یک سری هزینههای پنهان و هزینههای بهداشتی و هزینههایی که به سیستم پرداختهای الکترونیک پرداخت میشود. سال گذشته 19.3 میلیارد تراکنش در کشور داشتهایم که از این میزان 6.3 میلیارد تراکنش آن برای مبالغ کمتر از 5هزار تومان است در حالی که در اغلب کشورها پرداختهای الکترونیک برای مبالغ بیش از 10دلار است. بنابراین باوجود اینکه حذف صفر از پول ملی در کوتاه مدت هزینههایی برای کشور دارد در بلندمدت با صرفهجوییهای حاصله از اجرای آن، بازمیگردد. وی اضافه کرد: انتقادی که به این طرح مطرح میشود این است که این است که این طرح تورمزاست و تورم ناشی از گرد کردن ارقام خواهیم داشت اما طبق محاسبات ما در سبد خانوار کالاهای خاصی وجود ندارد که قیمت آنها گرد شوند. یکی از راههای کنترل قیمتها و جلوگیری از گرد شدن قیمتها درج قیمتهای دوگانه است. یعنی همزمان و برای چند ماه قیمت یک کالا هم بهصورت ریالی و هم براساس واحد پولی جدید نوشته شود. قربانی اظهارداشت: یکی دیگر از نکاتی که مطرح میشود این است که در گام اول باید تورم را مهار کرد و بعد صفرهای پول را حذف کرد این به خودی خود حرف اشتباهی نیست اما مسأله این است که مراحل آمادهسازی و اجرای طرح 4-5 سال زمان میبرد و بانک مرکزی با برنامههایی که در دستور کار قرار داده است مانند عملیات بازار باز، کنترل اضافه برداشت بانکها و اقداماتی از این دست تورم را کنترل خواهد کرد. این هدفگذاری برای کنترل تورم وجود دارد و قطعاً قرار نیست همیشه سطح تورم مانند یکی دو سال اخیر باشد. وی تأکید کرد: با فرض اینکه بانک مرکزی تورم را مهار نکند و تورم مانند دوره بلندمدت آن در سطح 20 درصد قرار بگیرد حدود 50 سال طول میکشد که به وضعیت فعلی برسیم و اگر میانگین تورم به حدود 10 درصد برسد 97 سال زمان میبرد تا به موقعیت کنونی از لحاظ ارزش پول ملی برسیم.
پایان سلطه سیاستهای مالی بر پولی
قربانی گفت: مسأله اینجاست که سلطه مالی بر سیاستهای پولی باعث شکلگیری تورم ساختاری در اقتصاد ایران شده بود اما با تحولاتی که به وجود آمده دولت سعی کرده است کسری بودجه خود را از طریق انتشار اوراق بدهی مدیریت کند و باتوجه به اینکه نسبت بدهی داخلی به تولید ناخالص داخلی حدود 39 درصد است و این میزان نسبت به مقیاس جهانی رقم پایینی است، میتوانیم از این ظرفیت استفاده کنیم و این بستری است برای اجرای عملیات بازار باز و اگر بتوانیم این سیاستها را بهدرستی اجرا کنیم میتوانیم تورم را هم کنترل کنیم.
وی افزود: برای پیشبرد این طرح مقرر شده است که شورای ملی برای اصلاح پول ملی به ریاست رئیس جمهوری تشکیل شود که رئیس کل بانک مرکزی هم عضو آن خواهد بود. در حال حاضر کارگروههایی در بانک مرکزی برای زمینهسازی اجرای حذف صفرها از پول ملی تشکیل شده است و جلسات برای تهیه دستورالعمل تشکیل میشود.
قربانی گفت: خیلی جاها شنیدهام که میگویند این اولویت بانک مرکزی نیست و بانک مرکزی در این شرایط وقت خودش نباید صرف حذف صفرها کند اما مسأله این است که در بانک مرکزی تفکیک وظایف وجود دارد و قرار نیست همه ارکان بانک مرکزی وقتشان را به به اجرای این طرح اختصاص دهند.
وی درخصوص پیشنهاد حذف 5 صفر به جای 4 صفر گفت: یکی از مؤلفههای موفقیت طرح حذف صفر تطابق با فرهنگ عمومی است. بهعنوان مثال در حال حاضر مردم به 10 هزار ریالی میگویند یک تومان و به 50 هزار ریالی میگویند 5 تومان. بنابراین اگر 10 هزار ریالی به یک تومانی و 50 هزار ریالی به 5 تومانی تغییر کند، مشکل محاسباتی برای مردم بهوجود نمیآید. پیشنهادهای متعددی وجود داشت اما جمعبندی بررسیها نشان میداد که باید 4 صفر را حذف کنیم.
وی افزود: پرداختهای نقدی اولین ضلع نظامهای پرداخت بوده و در دهه 80 بانکداری الکترونیک در تسهیل مبادلات مالی نقش قابل توجهی داشته است. هر سه این اضلاع باید عملکرد خودشان را داشته باشند اما به خاطر تورم کارکرد پرداختهای نقد در نظام پرداخت با اختلال مواجه شده است. معاون اقتصادی بانک مرکزی تصریح کرد: از سال 50 قطع اسکناس 1000 تومانی منتشر شد و الان ایرانچک 50 هزار تومانی داریم. در حالی که آن زمان بهای یک 1000 تومان معادل 143 دلار بود و هماکنون50 هزار تومان به زیر 3 دلار رسیده است و از آن زمان تاکنون سطح عمومی قیمتها 3600 درصد افزایش یافته است اما درشتترین قطع اسکناس 5 برابر شده است.
بهگفته وی فیشرهای امنیتی که برای پول ملی به کار میرود دیگر با ارزش هر واحد اسکناس مطابقت ندارد و از طرف دیگر ریال در زبان محاوره کاربرد ندارد و فقط ممکن است در دفاتر ثبت شود. وی با بیان اینکه مسأله بعدی بحث حجم بالای اسکناس و سکه و افت حیثیت ظاهری پول ملی است، گفت: من هم قبول دارم ثبات پول ملی نسبت به سایر ارزها از اهمیت بسیار بیشتری برخوردار است اما نرخ برابری ارزهای دیگر هم در جهان در یک دامنه مشخصی قرار دارند. قربانی گفت: استهلاک بالای اسکناس یکی دیگر از مشکلات به وجود آمده است. بهطوری که سالی یک میلیارد برگ اسکناس امحا میشود. دستگاههای خودپرداز مدام باید شارژ شوند و اگر معاملات نقد را محدود کنیم بار آن روی پرداختهای الکترونیکی میافتد.
سرانه اسکناس 106 برگ
وی افزود: سرانه اسکناس در ایران 106 برگ است در حالی که این رقم در دنیا 25 تا 30 برگ است. کشورهایی که از این نسبت بالاتر هستند بهعنوان مثال کانادا است با 67 برگ، سوئیس 57 برگ. سرانه سکه در ایران 15 قطعه است اما در دنیا 26 قطعه در انگلیس 461 قطعه، روسیه 397 قطعه و ترکیه 81 قطعه. در واقع مخروط اسکناس و سکه برای ما برعکس شده است. قربانی ادامه داد: هزینه تولید سکه 100 تومانی 310 تومان، 200 تومانی 310 تومان و 500 تومانی 800 تومان است و این باعث شده حتی آب کردن سکه به استفاده از آلیاژ آن برای عدهای صرفه اقتصادی داشته باشد.
معاون اقتصادی بانک مرکزی با اشاره به هزینههایی که وضعیت کنونی به نظامهای پرداخت تحمیل میکند، گفت: این وضعیت مثل این میماند که ماشینی دارید که راه میرود اما روغنسوزی هم دارد، مصرف سوختش بالاست و مدام باید تعمیر شود. حالا اگر بخواهید این ماشین را تعمیر کنید باید در گام اول هزینه بدهید اما وقتی ماشین درست شد دیگر هزینههای سربار آن برای شما کم میشود.
340 میلیارد تومان هزینه اسکناس
وی با بیان اینکه هر سال 340 میلیارد تومان هزینه چاپ و امحای اسکناس است، گفت: در یک دوره 10 ساله 8.5 میلیارد برگ اسکناس باید به 2.5 میلیارد برگ کاهش یابد و در دوره 10 ساله سالی 370 میلیارد تومان افزایش یابد یعنی سالی 30 میلیارد تومان افزایش هزینه وجود خواهد داشت. معاون اقتصادی بانک مرکزی اظهارداشت: اما یک سری هزینههای پنهان و هزینههای بهداشتی و هزینههایی که به سیستم پرداختهای الکترونیک پرداخت میشود. سال گذشته 19.3 میلیارد تراکنش در کشور داشتهایم که از این میزان 6.3 میلیارد تراکنش آن برای مبالغ کمتر از 5هزار تومان است در حالی که در اغلب کشورها پرداختهای الکترونیک برای مبالغ بیش از 10دلار است. بنابراین باوجود اینکه حذف صفر از پول ملی در کوتاه مدت هزینههایی برای کشور دارد در بلندمدت با صرفهجوییهای حاصله از اجرای آن، بازمیگردد. وی اضافه کرد: انتقادی که به این طرح مطرح میشود این است که این است که این طرح تورمزاست و تورم ناشی از گرد کردن ارقام خواهیم داشت اما طبق محاسبات ما در سبد خانوار کالاهای خاصی وجود ندارد که قیمت آنها گرد شوند. یکی از راههای کنترل قیمتها و جلوگیری از گرد شدن قیمتها درج قیمتهای دوگانه است. یعنی همزمان و برای چند ماه قیمت یک کالا هم بهصورت ریالی و هم براساس واحد پولی جدید نوشته شود. قربانی اظهارداشت: یکی دیگر از نکاتی که مطرح میشود این است که در گام اول باید تورم را مهار کرد و بعد صفرهای پول را حذف کرد این به خودی خود حرف اشتباهی نیست اما مسأله این است که مراحل آمادهسازی و اجرای طرح 4-5 سال زمان میبرد و بانک مرکزی با برنامههایی که در دستور کار قرار داده است مانند عملیات بازار باز، کنترل اضافه برداشت بانکها و اقداماتی از این دست تورم را کنترل خواهد کرد. این هدفگذاری برای کنترل تورم وجود دارد و قطعاً قرار نیست همیشه سطح تورم مانند یکی دو سال اخیر باشد. وی تأکید کرد: با فرض اینکه بانک مرکزی تورم را مهار نکند و تورم مانند دوره بلندمدت آن در سطح 20 درصد قرار بگیرد حدود 50 سال طول میکشد که به وضعیت فعلی برسیم و اگر میانگین تورم به حدود 10 درصد برسد 97 سال زمان میبرد تا به موقعیت کنونی از لحاظ ارزش پول ملی برسیم.
پایان سلطه سیاستهای مالی بر پولی
قربانی گفت: مسأله اینجاست که سلطه مالی بر سیاستهای پولی باعث شکلگیری تورم ساختاری در اقتصاد ایران شده بود اما با تحولاتی که به وجود آمده دولت سعی کرده است کسری بودجه خود را از طریق انتشار اوراق بدهی مدیریت کند و باتوجه به اینکه نسبت بدهی داخلی به تولید ناخالص داخلی حدود 39 درصد است و این میزان نسبت به مقیاس جهانی رقم پایینی است، میتوانیم از این ظرفیت استفاده کنیم و این بستری است برای اجرای عملیات بازار باز و اگر بتوانیم این سیاستها را بهدرستی اجرا کنیم میتوانیم تورم را هم کنترل کنیم.
وی افزود: برای پیشبرد این طرح مقرر شده است که شورای ملی برای اصلاح پول ملی به ریاست رئیس جمهوری تشکیل شود که رئیس کل بانک مرکزی هم عضو آن خواهد بود. در حال حاضر کارگروههایی در بانک مرکزی برای زمینهسازی اجرای حذف صفرها از پول ملی تشکیل شده است و جلسات برای تهیه دستورالعمل تشکیل میشود.
قربانی گفت: خیلی جاها شنیدهام که میگویند این اولویت بانک مرکزی نیست و بانک مرکزی در این شرایط وقت خودش نباید صرف حذف صفرها کند اما مسأله این است که در بانک مرکزی تفکیک وظایف وجود دارد و قرار نیست همه ارکان بانک مرکزی وقتشان را به به اجرای این طرح اختصاص دهند.
وی درخصوص پیشنهاد حذف 5 صفر به جای 4 صفر گفت: یکی از مؤلفههای موفقیت طرح حذف صفر تطابق با فرهنگ عمومی است. بهعنوان مثال در حال حاضر مردم به 10 هزار ریالی میگویند یک تومان و به 50 هزار ریالی میگویند 5 تومان. بنابراین اگر 10 هزار ریالی به یک تومانی و 50 هزار ریالی به 5 تومانی تغییر کند، مشکل محاسباتی برای مردم بهوجود نمیآید. پیشنهادهای متعددی وجود داشت اما جمعبندی بررسیها نشان میداد که باید 4 صفر را حذف کنیم.
گزارش «ایران» از واقعیتهای ماجرای یک ساخت و ساز در جماران
آدرسهای غلط از دروغ 3هزارمتری
مرتضی گل پور
خبرنگار حوزه دولت
یک گشت و گذار یک ساعته در محله جماران و گفتوگو با کسبه و اهالی کافی است تا واقعیت ماجرای جنجالی ملک نهاد ریاست جمهوری روشن شود. حسامالدین آشنا خلاصهای از ابعاد حقیقی ماجرا را در «توئیتر» نوشت: «شخصی نبود، دولتی بود، مسکونی نبود، اداری بود، نیاوران نبود، جماران بود، چهار طبقه نبود، سه طبقه بود، جدید نبود، قدیمی بود.» پس چرا کسانی که در این مدت به این جنجال دامن زدند، یک بار به جماران نرفتند تا ملک را ببینند که نه 4 هزار متر که هزار متر است؟ یا اگر به محله رفتند و ملک را دیدند، چرا با اهالی صحبت نکردند که واقعاً آنان به چه چیزی اعتراض دارند؟ یا اینکه آنان با استناد به چه سند و مدرکی مدعی شدند که این ملک متعلق به شخص رئیس جمهوری است، درحالی که در مالکیت نهاد ریاست جمهوری است؟
اگر با اهالی محله جماران صحبت کنید، میفهمید که برای آنان مهم نیست ملک درحال ساخت مربوط به حسن روحانی است یا نهاد ریاست جمهوری. هرچند این ملک مربوط به نهاد ریاست جمهوری و غیرمسکونی است، اما مسأله جمارانیها فقط یک چیز است: اگر مطابق ضوابط شهرسازی، ساخت بیش از دو طبقه در این محله ممنوع است، این ممنوعیت باید برای همه، اعم از نهادهای دولتی و حاکمیتی هم اعمال شود، نه اینکه فقط شامل حال مردم محله باشد که نسل در نسل در آنجا زندگی میکنند. حالا که عوامل شهرداری منطقه، ستونهای نیمطبقه سوم را خراب کردهاند، میتوان گفت این نخستین بار است که اهالی جماران توانستند جلوی یک تخلف ساختمانی را بگیرند.
ملک جنجالی شده کجاست؟
در محله جماران علاوه بر استقرار بیت تاریخی امام(ره) و خانه موزه آیتالله هاشمی رفسنجانی، هنوز بسیاری از چهرههای مطرح در این منطقه سکونت دارند. این خانهها در محدوده بیت تاریخی امام(ره) قرار دارند. ملک مورد نظر در تقاطع خیابان حسنی کیا و کوچه چوبینه واقع شده است، یک ملک سهبر که البته نه 4 هزار متر، که قریب به هزار متر است. از شرق به بیت امام متصل است و از غرب به خیابان حسنی کیا. کارگران در حال کارند و پیمانکار ساختمان هم بنیاد مسکن است. هرچند میتوان باقیمانده ستونهای نیم طبقه سوم را که از سوی عوامل شهرداری تخریب شده است روی سقف دید، نشانهای از اعمال قانون برای ملکی که متعلق به یکی از نهادهای قدرت در کشور است.
ماجرا از کجا آغاز شد؟
جنجال برای این ملک از یک توئیت آغاز شد. مدیر یک سایت با انتشار نامه بدون تاریخ اهالی جماران! خطاب به شهردار منطقه، نوشت: «روحانی و ساخت 4 هزار متر بنای غیرقانونی در نیاوران! قبلتر گفته بودم روحانی قصد مهاجرت به جماران دارد، اما او اینک در حال ساخت 4 هزار متر بنا بدون اخذ جواز از شهرداری و در زمینی دارای کاربری باغ است، آن هم بدون رعایت ضوابط و مقررات و 100 درصد سطح اشغال!»
در ادامه بازنشر این ادعا، یک روزنامه اصولگرا هم بدون توجه به توضیحات نهاد ریاست جمهوری در این باره به شایعه موجود دامن زد. در گزارش این روزنامه آمده بود که «با وجود اطلاعیه نهاد ریاست جمهوری، نویسنده توئیت، در گفتوگو با این روزنامه همچنان بر صحت ادعای خود مبنی بر تعلق داشتن این ملک به رئیس جمهوری تأکید دارد! و مدعی است قرار بوده پس از تکمیل این ملک، حسن روحانی، آن را خریداری کرده و پس از پایان ریاست جمهوری در آن ساکن شود. وی البته تأکید میکند برای گفتههای خود سندی ندارد و او از منابعی که داشته از این خبر مطلع شده است.»
بخش کلیدی این گزارش، همان جمله آخر نویسنده توئیت است که میگوید «وی البته تأکید میکند برای گفتههای خود سندی ندارد و او از منابعی که داشته از این خبر مطلع شده است» پس چگونه است که هم نویسنده توئیت، هم گزارشگر روزنامه با علم به اینکه سندی ندارند، ادعاهای خود را تکرار میکنند؟ گزارش آن روزنامه مدعی شده بود« به گفته چند نفر از اهالی محل، ظاهراً ساخت طبقه سوم روی این ساختمان مرتبط با نهاد ریاست جمهوری زمینه اختلاف نظر را با یکی از چهرههای سرشناس که در مجاورت این ساختمان، خانه مسکونی داشت، به وجود آورده بود چراکه ساخت آن، باعث اشراف طبقه مذکور به این خانه مسکونی میشود.» اگر ریشه اختلاف سر این ملک، اختلاف چهرههای سرشناس است، پس چرا اهالی نامه اعتراضی امضا کردهاند؟ یا چرا روایتی که از گفتوگوی روزنامه ایران با اهالی منطقه جماران به دست آمد- که فایل صوتی آن موجود است- کاملاً در تضاد با این روایت است؟
واقعیت ملک از زبان یک مقام رسمی
برای روشن شدن واقعیت این ملک و ساخت و ساز آن به اطلاعیه نهاد ریاست جمهوری اشاره نمیکنیم، بلکه درمقابل به اظهارات حمید موسوی، شهردار منطقه یک اشاره میکنیم که گفته است: «ملک متعلق به نهاد ریاست جمهوری است، نه روحانی. کل ملک هزار متر است، نه چهار هزار متر و مسأله مورد اعتراض مردم، ساخت نیم طبقه بیشتر از ضوابط تعیین شده برای ساخت و ساز برای این محله بوده است و نه چیز دیگری. » به همین دلیل است که مطابق گزارش این روزنامه، پس از تخریب این نیمطبقه از سوی عوامل شهرداری، همچنان ساخت و ساز در این ملک ادامه دارد.
جنجالها اینقدر ادامه پیدا کرد تا در نهایت محسن هاشمی، رئیس شورای شهر وارد ماجرا شد و گفت که درباره ملک جماران به روحانی ظلم شده است. هاشمی البته این را نیز اضافه کرد که «۷۰ هزار پرونده در کمیسیون ماده ۱۰۰ داریم که 40 درصد آنها حکم تخریب دارد اما هنوز اجرایی نشده است، هر چند که شهرداری کار قانونی انجام داده است اما چون این ملک در رابطه با دولت بود، بهتر بود حناچی که عضو هیأت دولت است با تدبیر بیشتر این کار را انجام میداد.»البته اتفاق خوبی است که از میان 70 هزار تخلف ساختمانی در تهران که 40درصد آنها حکم تخریب دارند، نهاد ریاست جمهوری مقابل قانون تمکین کرده و نیم طبقه اضافه ساخته شده تخریب شده است.
اما اظهارات هاشمی این سؤال را مطرح میکند چرا دو عضو شورای شهر که حتماً به اسناد و اطلاعات دقیق دسترسی دارند، تنها بر پایه گمانهزنیها، در این باره داوری کرده و به ادعاهای غیرواقعی دامن زدهاند؟ چگونه آنان که از محل و تخریب صورت گرفته عکس گرفتهاند، نسبت به تمکین دولت به قانون سکوت میکنند یا تصریح نمیکنند که این ملک، نه 4 هزار متر، که هزار متر و نه متعلق به روحانی، بلکه در مالکیت نهاد ریاست جمهوری است؟ و دست آخر اینکه این سازه اداری است، نه مسکونی؟ حتی یکی از اعضا از این هم جلوتر رفته و خواستار پاسخگویی شخص روحانی درباره قطع درختان در این ملک شده است، گویی که پیمانکار برای هر اقدامی در این ملک، با شخص رئیس جمهوری هماهنگ میکرده است؟!
واقعاً در ساخت نیم طبقه تخلف شده است؟
واقعاً در ساخت نیم طبقه تخلف شده است؟ برای پاسخ به این پرسش باید گفت در سال 1380 شورای عالی شهرسازی و معماری ایران، بر اساس برنامه سوم توسعه و در راستای طرح بهسازی (تفصیلی ویژه) بافت پیرامونی حسینیه و بیت امام خمینی (ره) و به منظور حفظ هویت بافت تاریخی بافت مذکور، ضوابط و مقرراتی را برای ساخت و ساز در محلات منتهی به این مکان مشخص کرد.
استناد شهرداری منطقه یک برای تخریب «نیم طبقه سوم» به بند سوم این دستورالعمل مربوط است که در متن آن آمده است: «از محل نگهبانی اول تا تقاطع نیایش در کوچه حسنی کیا (مسیر پیاده حسینیه) به عنوان محور اصلی بهسازی، با حفظ عرض موجود، احداث ساختمان در طرفین حداکثر تا دو طبقه روی زیرزمین حداکثر به ارتفاع 6 متر از سطح معبر خواهد بود. طرحهای ساختمانی این مسیر باید به تأیید سازمان میراث فرهنگی کشور برسد.»
همانطور که در متن تأکید شده است، هر طرح ساختمانی در این محدوده باید به تأیید میراث فرهنگی کشور رسیده باشد. بنابراین حمید موسوی، شهردار منطقه یک تهران در تاریخ 31 خرداد با ارسال نامهای به مدیر کل میراث فرهنگی استان تهران این موضوع را از وی استعلام کرد. اما پاسخ پرهام جانفشان به این نامه، موضوع را وارد فاز جدیدی کرد. او در پاسخ به این استعلام تأکید کرده است «ملک مذکور در عرصه و حریم اثر ثبتی قرار ندارد.»
این پاسخ به این معناست که محدودیت قید شده در بند سوم ضوابط تعیین شده از سوی شورای عالی شهرسازی و معماری شامل حال این ملک نبوده و این ملک که در تقاطع خیابانهای چوبینه و حسنی کیا قرار دارد، شامل بند ششم این دستورالعمل میشود که طبق آن: «در کوچه شهید چوبینه از تقاطع حسنی کیا تا خیابان شهیدهادی حسنپور با حفظ عرض موجود، ساختوساز در پلاکهای اطراف حداکثر تا سه طبقه روی زمین مجاز خواهد بود.»
به عبارت دیگر از مجموع تمامی مدعیات مطرح شده در فضای مجازی، تنها شبههای هم که مورد تأیید برخی اعضای شورای شهر تهران قرار گرفته بود، به تصریح اداره کل میراث فرهنگی تهران، باطل بوده و در ساخت ساختمان مورد بحث هیچ اقدام خلاف قانونی صورت نپذیرفته است.
برش
اهالی جماران چه میخواهند؟
باوجود این تصریح قانونی که نشان می دهد ساخت نیم طبقه سوم در ملک نهاد ریاست جمهوری قانونی بوده است، اهالی منطقه جماران حرف دیگری دارند. دغدغه آنان همین محدودیت ساختوساز بیش از دو طبقه است که مطابق قانون برنامه سوم توسعه در محله جماران اعمال شده است. هرچند ملک نهاد ریاست جمهوری خارج از محدوده تعیین شده این ضابطه قرار دارد، اما اهالی میگویند ساختوسازهای غیرقانونی بسیاری در این منطقه صورت گرفته، اما اهالی همچنان از این حق محروم هستند و این باعث کوچ بسیاری یا کاهش ارزش زمینهایشان شده است. به عنوان مثال، یکی از اهالی گفت «به دلیل محدودیت ساخت و ساز، یک ملک 250 متری در محله جماران 7 میلیارد تومان فروخته شد، اما 100 متر آن طرف تر، در آنسوی خیابان، ملک دیگری که فقط 100 متر بود، 6 میلیارد تومان فروخته شد.» به همین دلیل اهالی معتقدند این محدودیت ضرر و زیان هایی متوجه آنان کرده است.
از جمله، «حاج حمید» که خود طراح نامه اعتراضی اهالی جماران و جمع کننده امضا از هممحلهایهای خود بوده است، در این باره به «ایران» گفت: «برای من مهم نیست که ملک متعلق به نهاد ریاست جمهوری هست یا نیست، هرکس میخواهد بسازد، اما مشکل ما این است که چرا ما نمیتوانیم بسازیم؟ مردم جماران درد و مشکل خود را خیلی جاها بردند و اعتراض کردند، اما تأثیری نداشت.» او اظهارکرد: «مردم جماران در این مدت خیلی اذیت شدند، درحالی که اگر خود امام(ره) بود، میگفت یک طبقه اضافه به مردم بدهید.» علی، یکی دیگر از کسبه جماران است که در این منطقه ملک دارند، اما به دلیل محدودیت ساختوساز، نمیتوانند بیش از دو طبقه بسازند. او هم با بیان اینکه «نزدیک به دو سال است که اینجا ساختوساز میکنند» نام قدیمی ملک را «باغ سزاوار» عنوان کرد و افزود: «از قدیم میدانیم که برای نهاد ریاست جمهوری بود اما مسأله ما این است که برای ما اجازه نمیدهند بیش از دو طبقه بسازند. »
او اضافه کرد: «الان ساختمان 5 طبقه انصار، ساختمان نهاد ریاست جمهوری یا ساختمانهای دیگر 4 و 5 طبقه است، اما ما فقط میتوانیم دو طبقه بسازیم.» علی گفت: «محلیها و بومیها از جماران میروند، چون نمیتوانند بیشتر بسازند، اما ارگانها چند طبقه ساختند.»
علیرضا تأکید کرد: «مشکلی نداریم اگر قرار است قانون مصوب اجرا شود، برای همه اجرا شود.» این محدودیت باعث فشار زیادی به مردم شده و از ارزش ملک آنها کاسته است. ریشه اعتراض به این نیم طبقه هم در همین واقعیت بود، البته ساختمان مورد نظر، به استناد نهادهای قانونی خارج از این محدوده قرار داشت. اما حالا انتظار دارند مسئولان شرایط ساختوساز را برای آنان تسهیل کنند.
«ایران» هجمههای اخیر به دولت را بررسی می کند
موج سواری روی گرفتاریهای مردم
گروه سیاسی/ اگر چه تا انتخابات ریاست جمهوری حدود یک سال دیگر باقی مانده است، اما کوبیدن بر طبل وعدهها از هم اکنون شروع شده است. وعدههایی که یک وجه آن خرده گرفتن و انتقاد از دولت مستقر است و وجه دیگرش رسانه ای کردن شعارهایی که معلوم نیست کی، چگونه و با کدام ظرفیتها و امکانات قرار است عملیاتی شود. شکل برجسته این مهم را میتوان در مجلس تازه کار دید. هر نمایندهای به فراخور تریبونی که در اختیار دارد، با چشم بستن به واقعیات موجود و تنگناهای کشور، هم دولت را آماج انتقادات و متهم به ناکارآمدی میکند و هم همزمان دنیای رؤیایی را برای مخاطبان تصویر میکند؛ از حل مشکل بیکاری گرفته تا رفع گرفتاریهای بازنشستگان و کارمندان و فرهنگیان تا تغییر قانون بودجهنویسی و ساماندهی به فضای مجازی و تنظیم بازار و... اغلب این نمایندگان و رسانههای همسوی آنها که در تیره و تار نشان دادن وضعیت کشور و شکستن اصطلاحاً همه کاسه کوزهها بر سر دولت از همدیگر سبقت میگیرند، کمترین انصاف را هم به خرج نمیدهند که بگویند دولت در چه شرایطی کشور را مدیریت میکند و در همین شرایط آیا هیچ اتفاق مبارک و مثبتی در قوه مجریه رخ نداده است؟ و اگر این ادعاهای ضددولتی قرین واقعیت است، جمهوری اسلامی ایران با این همه فشار خارجی و بلاهای طبیعی هزینهتراشی مثل سیل و زلزله و اخیراً شیوع کرونا، چگونه سر پا مانده است؟ دمیدن بر تنور وعدهها و شعارهای غیر واقعی ناظر بر این مهم هم هست که مدعیان به سراغ ریشهها و عوامل اصلی گرفتاریها و مشکلات نمیروند چون خود نیز راه حلی برای آن ندارند یا حداقل راهکاری برای رفع آنها تاکنون مطرح نکردهاند. مشخصاً اینکه به هر حال در برابر رفع تحریمهای خارجی چه برنامهای دارند؟
برای نمونه روزنامه کیهان 25 خردادماه درگزارش تیتر یک خود ادعای «عقبگرد دولت» را برجسته کرده و بدون توجه به ریشه اصلی مشکلات نوشته است: «اما رهاورد دولت روحانی در این ۷ سال گذشته چه بوده است؟ بررسی برخی اقدامات دولت تدبیر و امید نشان میدهد که نه تنها رونق اقتصادی ایجاد نشد، بلکه در برخی موارد مانند کوپنی شدن کالاهای اساسی، مسکن مهر، سهمیهبندی بنزین و کارت سوخت و... به عقب برگشتیم.» کیهان البته گزارشها و آمارهای موجود درباره وضعیت اقتصادی کشور قبل از خروج ترامپ از برجام را هم زیر سؤال برده و مدعی شده: «نکته قابل تأمل آن است که به دلیل سیاستهای اقتصادی غلط دولت روحانی، شروع مشکلات کشور از همان ابتدا آغاز شده بود و به اذعان کارشناسان و تحلیلگران اقتصادی کشور، رکود و سکون اقتصادی در سالهای اولیه دولت، آتش زیر خاکستری بود که بعداً شعلههایش زبانه کشید.»
روزنامه وطن امروز دیگر ارگان مخالفان دولت هم یک روز قبلتر از کیهان همین سوژه را در صفحه اول خود برجسته کرده و مدعی بازگشت به عقب دولت روحانی شده بود. نویسنده با ردیف کردن برخی مشکلات موجود همچون کیهان بدون اشاره به تفاوت محسوس وضعیت کشور قبل و بعد از خروج امریکا از برجام مدعی شده: «پیوند زدن تمام امور اقتصادی و مدیریتی کشور به نتایج اقدامات دولتهای غربی کشور را با رکود بیسابقهای مواجه کرد که هرگونه اظهار نظر طرفهای خارجی قادر به ایجاد تلاطم در آن بود.»
یا یکی از نمایندگان مجلس در نطق خود مدعی شده بود: «آنچه شرایط را خطرناکتر میکند، الگوی مدیریتی دستگاه اجرایی کشور است که علاوه بر ناکارآمدی و آشفتگی مدیریتی و تمرکز بر نگاه به بیرون، به بسیاری از اصول و مؤلفههای الگوی مدیریت جهادی نیز باور ندارد. در چنین شرایطی است که مجلس یازدهم میتواند با رویکردی منطقی و انقلابی نسبت به دولت و با استفاده از ظرفیتهای تقنینی و بخصوص نظارتی خود، در چارچوب پیام رهبر انقلاب، دولت را به سمت مطلوب هدایت کند.»
با وجود این انتقادات بدون آنکه راهکاری برای حل آنها ارائه شود، شاهد اظهارات و وعده های شعارگونه ای در این ارتباط هستیم که می خواهند همه مشکلات را یک شبه برطرف کنند. یک نماینده تهران هم 18 خرداد در توئیتی نوشت: «در پی درخواستهای مکرر مردم، طرحهای زیر را همراه با همکارانم امضا کردیم و تحویل هیأت رئیسه شد: رتبهبندی معلمان، قانون خدمات کشوری، قانون حمایت از جانبازان، تعیین تکلیف نیروهای شرکتی دستگاههای اجرایی. خبر خوش تأیید آنها هم در راه است.»
یکی از نمایندگان تبریز هم 9 خرداد در گفتوگو با میزان، از پیشنویس طرحی درباره بهبود شرایط مسکن در کشور خبر داد و گفت: این طرح با عنوان «طرح ملی مسکن انقلاب» بوده و چهار فاز دارد و در ۱۰ سال آینده اعمال خواهد شد.
رئیس جمهوری روز سهشنبه در جلسه برنامهریزی و تلاش ملی برای تحقق شعار جهش تولید با تأکید بر ضرورت بیان واقعیتها گفت: «دشمنان میخواستند ما را بشکنند و فکر کردند در سال 97 که تحریم همهجانبه و شدیدی را علیه ایران وضع میکنند، ما مثلاً دو یا سه یا چهار ماه صبر و تحمل میکنیم و بعد میشکنیم و ناچار میشویم برویم التماس کنیم و شما میبینید این ملت با این عظمت ایستادگی و مقابله کرد.»
رئیس جمهوری دیروز هم در جلسه هیأت دولت با تأکید بر ضرورت ریشهیابی مشکلات فعلی گفت: «این مشکلاتی که امروز داریم به صورت پیچیده مشاهده میکنیم، عمدتاً یا مربوط میشود به ویروس کرونا در این چند ماه که از ماه اسفند و این سه چهار ماه گرفتار آن بودیم و ممکن است ماهها هم باز گرفتار آن باشیم و همچنین مربوط میشود به تحریم ظالمانه امریکا که از اواخر 96 و به طور رسمی از ابتدای سال 97 برقرار شد و ما سه سال است در برابر این تحریم شدید مقاومت میکنیم.»
تلاشها در جهت زمینگیر کردن دولت و نظام از سوی بدخواهان گزاره قابل انکاری نیست. اما اینکه در طول دو سال گذشته این تلاشها به نتیجه رضایتبخش آنها منجر نشده آیا غیر از آن است که محصول مدیریت همین دولت مستقر است؟ مضاف بر این اما پرسشی که هر تحلیلگر، ناظر و کنشگر سیاسی باید در ذهن خود مرور کند اینکه آیا دولت دوازدهم به لحاظ ترکیب، رویکردها و سیاستها تغییر بسیار محسوسی نسبت به دولت یازدهم داشته است؟ آنجا که سایه سنگین تحریمها ذیل توافق برجام برداشته شد یا کمتر شد، مگر تورم 40 درصدی سال 92 را مهار و تک رقمی کرد؟
روحانی در پاسخ به کسانی که مشکلات کشور را بهانهای برای زیر سؤال بردن عملکرد دولت در مجموع سالهای فعالیتش قرار دادهاند، گفته است: «کشوری که با این دو مشکل بزرگ و طاقتفرسا (تحریم و کرونا) روبهرو هست، مشکلاتی هم خواهد داشت که این مشکلات را هم باید همه بخوبی تحلیل کنیم که این مشکلات از کجاست و آن را به کمک هم حل و فصل کنیم و به هر حال اگر دولت جدید بودیم خیلی حرفها میشد زد اما ما همان دولتی هستیم که در سال 95 بالاترین رشد اقتصادی جهانی را داشتیم و در جهان رشد اقتصادی ما اول بود، همان دولتی هستیم که در سال 95، در سال 94 و در سال 96 تورم ما تک رقمی بود و همان دولتی هستیم که تراز صادرات و واردات ما در چند سال مثبت بود و صادرات غیرنفتی ما بیش از واردات ما بود و این فشار که بر ما وارد شد، فشار عادی نیست و فشاری بود که دولت را بشکنند و ملت را به زانو دربیاورند.»
علی ربیعی، سخنگوی دولت نیز در نشست خبری 26 خرداد گفت: «سال ۹۲ که دولت یازدهم شکل گرفت، قدرت خرید مردم و اقتصاد کوچک شده بود، میزان تورم مشخص بود؛ رشد منفی که داشتیم، بیش از ۶۰ درصد کسری رشد داشتیم، بی ثباتی اقتصادی و کاهش قدرت خرید حاکم بود، این در حالی است که حدود ۸۰۰ میلیارد دلار صادرات نفتی هیچ وقت در دوره ما رقم نخورد. ما با این شرایط آمدیم.» او خطاب به منتقدان دولت و کسانی که همه دستاوردهای 7 سال گذشته نه فقط دولت، که کشور را زیر سؤال میبرند، پرسید: «در این ۵۶ ماه این نبود که تورم تک رقمی شد، آیا این نبود که رشد ۱۲ درصد را در صنعت تجربه کردیم؟ آیا بازار ارز با ثبات نشد؟ آیا اقتصاد ما قابل پیشبینی نبود؟ آیا ورود شرکتهای سرمایهگذاری به ایران آغاز نشد؟ متوسط اشتغال ما در طول این سالها بالای ۴۵۰ هزار بود، شما که هفت سال را میگویید این چند سالش را هم بگویید.»
به این فهرست میتوان موارد مختلف دیگری را هم اضافه کرد که نه تنها در دولت یازدهم که در همین دولت دوازدهم هم رخ داده است. آنچنان که روحانی هم روز سه شنبه توضیح داد: «برخی اقدامات و خدمات دولت از جمله 2 برابر شدن تختهای بیمارستانی جدید و نوسازی شده و افزایش قابل توجه خدمات ویژه پزشکی، گسترش قابل توجه زیرساختهای ارتباطی و اینترنت پرسرعت، افزایش 100 برابری شرکتهای دانشبنیان، توسعه قابل توجه خطوط ریلی، افزایش بیش از 2 برابری گازرسانی به روستاها و افزایش 10 برابری جمعیت روستایی برخوردار از آب سالم پایدار، مصادیق خدماتی هستند که برای مردم ملموس و به سهولت قابل درک و دیدن است.» این مسیر البته با وجود همه تنگناهای اقتصادی ادامه دارد که مصداق بارز آن افتتاح پروژههای بزرگ در هر پنجشنبه از سوی رئیس جمهوری است. پس دولت دوازدهم ادامه همان دولت یازدهم با آن شاخصهها و آمار قابل دفاع است و اگر حالا وضعیت تغییر کرده، نباید از متغیرهای بیرونی و خارج از اراده دولت چشم پوشید.
اینها البته آن گونه که رئیس جمهوری و سخنگوی دولت هم تأکید دارند، به معنای آن نیست که مردم خوشحال هستند یا مشکلی ندارند. اما نکته مهم آن است که مدعیان و منتقدان دولت اگر دغدغه حل مشکلات را دارند، آدرس غلط ندهند، دولت را متهم به کم کاری نکنند، ریشهها و موانع را بشناسند و با دادن شعارهای غیر عملیاتی بر مطالبات غیر کارشناسی ندمند که نتیجه آن سرخوردگی و ناامیدی بیشتر مردم خواهد بود.
با همه گرفتاریها دولت اکنون وسط میدان است و معطوف به رفع برخی موارد محسوستر مثل وضعیت مسکن، تزریق ثبات در بازار و مهار و کنترل تورم برنامهریزی میکند. رئیس جمهوری روز گذشته در جلسه هیأت دولت تصریح کرد: «دولت دست روی دست نگذاشته و با جدیت مشغول فعالیت است و تا پایان سال علیرغم همه گرفتاریها، طرحها و پروژههای مهمی افتتاح و به بهرهبرداری خواهد رسید همچنان که در ماههای اخیر نیز طرحهای مهمی در حوزههای مختلف افتتاح شده است.»
با همه اینها از آنجا که بخش عمدهای از هجمههای داخلی علیه دولت و بدنبال آن نهضت وعده دادنهای شعاری معظوف به رقابتهای انتخاباتی است، پیشبینی میشود این وضعیت همچنان تداوم خواهد یافت. در حقیقت دغدغه حل مشکلات مردم از سوی برخی تبدیل به ابزاری برای موج سواری روی گرفتاریهای مردم شده است. اما آنچه در این میان به نظر میرسد از سوی عقلا و ریش سفیدان و استخوان خرد کردهها مورد انذار قرار گیرد اینکه تضمینی بر موفقیت آمیز بودن روشهای آزموده شده در دورههای قبل از سوی هر جناح و جریان سیاسی نیست. چشم بستن بر اقدامات دولت در بدترین شرایط تحمیلی به کشور و گسترده تر کردن سفره سیاه نماییها و موج سواری بر روی مشکلات مردم چه بسا در نهایت منجر به وضعیتی شود که بانیان و طراحان نهضت تخریب و وعده هم از آن خرسند نباشند. اعتراضات دی ماه 96 که با تحریک و برنامه ریزیهای طیفهایی از مخالفان دولت در مشهد آغاز شد اما در نهایت جهت گیری آن به سمت و سوهای دیگری رفت، شاید نمونه مشخصی باشد برای این هشدار که اگر مخالفان راه حلی برای حل مشکلات ندارند، با روح و روان مردم بازی نکنند و روی خواستههای آنها موج سواری جناحی و انتخاباتی نکنند.
امید حصیربافان به جان گرفتن هامون
خولک بافی سیستان و بلوچستان روی مرز باریک ماندن و نماندن
پریسا عظیمی
خبرنگار
آخرین بازماندگان هنر خولک بافی سخت در تلاشند که در حاشیه هامون این هنر به ارث رسیده از اجداد خود را زنده نگه دارند، حتی اگر خشکی هامون اجازه ندهد، نیها جان بگیرند و قد بکشند. آنها در حال حاضر با زحمت و هزینه بسیار، نیها را از شمال کشور به سیستان میآورند به این امید که تا سال دیگر به برکت سیلهایی که اسفندماه سال پیش و بهار امسال از مرز افغانستان روانه هامون شد، «خولک»های هامون بار دیگر رشد کنند و خولک بافی هم رونقی دوباره پیدا کند.
در هر خانهای در حاشیه هامون، پردههای حصیری روی هم چیده شده توجه تازه واردان را جلب میکند، اعضای خانواده با صبر و حوصله نیها را یکی یکی کنار هم میچینند و خولک میبافند. سالهای قبلتر فقط زنان و مردان به خولک بافی مشغول بودند و مشتریهای زیادی هم داشتند. حصیربافی، سیس بافی، خولک بافی یا خلک بافی، هنری که قدمتی طولانی به درازای تاریخ شهر سوخته و دریاچه هامون دارد و در میان مردمان سیستان و بلوچستان، از جایگاه ویژهای برخوردار است. این هنر در منطقه سیستان، با گویش «خولک بافی» و در بلوچستان، با گویش «تگرد» تلفظ میشود که از نظر نوع مواد ساخت نیز، با یکدیگر تفاوتهایی دارند. خولک، از ساقههای نی و تگرد، از داز(برگ درخت خرمای وحشی) تهیه میشود. روستاهای حاشیه کوه خواجه و شهرستان زابل، از مهمترین منطقههای تولید محصولات حصیربافی در سیستان هستند.
سفر نی از شمال به سیستان
«محسن شهدادی»، از حصیربافان قدیمی منطقه سیستان است که سالهاست در این حرفه فعالیت میکند. اهالی منطقه او را بهعنوان تاجر حصیر معرفی میکنند. محسن میگوید: در قدیم که پدرانمان حصیرباف بودند از نیهای هامون برای این کار استفاده میکردند اما اکنون هامون سالهای زیادی است که نی برای حصیربافی ندارد و 25 سال است نیهای حصیربافیاش را از شمال کشور از شهرستانهای گرگان، ساری و بهشهر تهیه میکند. هر سال برج سوم و چهارم به گرگان، ساری و بهشهر میرود و به اندازه سرمایه و نیازش نی خریداری میکند.
او اضافه میکند: بافت پردههای حصیری که به زبان محلی همان خولک است جزو مشاغل خانگی سیستانیها بوده که توانسته فرصت اشتغال را برای روستاییان منطقه فراهم کند.نیهای موجود در کف دریاچه هامون وسیلهای برای بافت خولک است که با صادرات آن به کشورهای حوزه خلیج فارس میتوان تحولی در اقتصاد روستاییان به وجود آورد.
نی، محصول اولیه برای بافت خولک است، رشد این گیاه که بهطور خودرو در بستر تالاب ریشه میدواند، میتواند بستر بافت خولک را دوباره برای روستاییان فراهم کند. در سالهای پرآبی تالاب، خولک در متراژهای زیاد توسط حاشیه نشینان تالاب بافته میشد.
امسال جوانان حاشیه نشین تالاب بهصورت خودجوش اقدام به نشای نی کردند که اگر آب تالاب ماندگاری داشته باشد برای یک تا دو سال آینده نی به میزان زیاد خواهیم داشت و میتوانیم از آنها استفاده کنیم، اما امسال چون تازه کاشته شدهاند و رشد چندانی هم ندارند هیچ استفادهای از آنها نمیتوانیم داشته باشیم.
محسن شهدادی با اشاره به اینکه در زمانهای گذشته پدران ما برای این کار روزی ۱۰۰ نفر کارگر در اختیار داشتند، تصریح میکند: اکنون روزانه ۱۰ تا ۱۵ کارگر بیشتر ندارم، بیشتر از این تعداد هم نمیتوانم داشته باشم زیرا هزینه نیهایی که از شمال میخرم خیلی سنگین است. برای دو بار کامیون باید حداقل 150 میلیون تومان هزینه کنم. دستمزد کارگران هم روزانه پرداخت میشود و معمولاً بین ۴۰ تا ۷۰ هزار تومان متغیر است. با این تفاسیرعده زیادی از این حصیربافها بیکار شدند و آنهایی هم که مثل من سرمایهای دارند برای خودشان کار میکنند و آنهایی هم که کار ندارند برای دیگران کارگری میکنند.
به گفته وی، محصولاتش متقاضیان زیادی از سراسر کشور دارد، خولکهایش به همه نقاط کشور ارسال میشود یعنی از هر استانی که مشتری باشد سفارش قبول میکند. سود سالانهاش از این کار بین ۵۰ تا ۶۰ میلیون تومان است و مابقی آن دستمزد کارگرها میشود.
حصیربافی امسال هنوز رونق نگرفته
«محمد قورزایی»، مدیرانجمن زیست محیطی تالاب هامون از وضعیت نیزارهای تالاب خبرهای خوبی نمیدهد. وی با بیان اینکه حصیربافی امسال هنوز رونق نگرفته چون آب، تازه وارد هامون شده، اضافه میکند: وسعت تالاب زیاد است و آب آن هم از خارج از مرز ایران میآید، در واقع مقدار آبی که از افغانستان به هامون میریزد از کنترل افغانستان خارج میشود، وگرنه، آبی که سهم ایران است بیشتر از مقداری است که از هیرمند سرازیر میشود. زمانی هم که آب به هامون میرسد اول برای شرب استفاده میشود، بعد برای کشاورزی و در آخر برای کارهای زیست محیطی. ۳۰ تا ۴۰ درصد عمق تالاب حدود یک متر آبگیری شده که آن هم بر اثر وزش بادهای ۱۲۰ روزه بهصورت پودری به کویرهای اطراف پراکنده میشود و این اتفاق به خاطر از بین رفتن نیزارها از سالهای قبل است در حالی که اگر در قسمتهایی از تالاب که عمقش زیاد است دایک (حصار) بزنند از پراکنده شدن آب قطعاً جلوگیری خواهد شد.
قورزایی از نیهای تالاب بهنام «لویی» یاد میکند که به اصطلاح محلی به آنها «توتک» میگویند و برای ساخت قایقهای محلی، درست کردن کپر برای حاشیه نشینان تالاب و حصیربافی یا همان خولک استفاده میشود. حصیربافی یک کار مشترک بین مردان و زنان است که قبلاً بیشتر بهصورت گروهی بین اعضای خانواده انجام میشد اما اکنون این کارچند سالی است بهخاطر از بین رفتن نیزارها دیگر بهصورت گروهی انجام نمیشود.
مدیر انجمن زیست محیطی تالاب هامون به سال ۹۵ اشاره میکند که اعضای انجمن که همان حاشیه نشینان تالاب هستند، بهصورت خودجوش اقدام به کاشت نی کردند اما بهدلیل کم آب شدن تالاب نیها رشد نکردند و محیطزیست هم متأسفانه هیچ کمکی برای احیای نیزارها تا الان نکرده است. 350 هزار هکتار از مساحت تالاب در مرز مشترک ایران و افغانستان است که از این مقدار ۵۰۰ هزار هکتارش در ایران با حجم آبی خیلی کم است. عمق آب تالاب در حال حاضر از ۲۰ سانت شروع میشود و در گودترین نقاطش به دو متر هم نمیرسد، این وضعیت حدود ۱۰ هکتار از مساحت تالاب را شامل میشود.
قورزایی همچنین به رسوباتی که بر اثر سیلابهای دهه ۶۰ و ۷۰ وارد تالاب شده اشاره میکند و ادامه میدهد: این رسوبات کف تالاب را حداقل ۲ متر بالا آورده و عمق آن را کم کرده است. گودترین نقاط تالاب هم در افغانستان است.
تا دو ماه دیگر آبی در تالاب نمیماند
«احمد صیادی»، نایب رئیس شورای شهرعلی اکبر شهرستان هامون نیز در گفتوگو با خبرنگار ما درباره وضعیت هامون میگوید: درحال حاضر تالاب 40 درصد آب دارد و احتمالاً تا دو ماه دیگر بهخاطر بادهای ۱۲۰ روزه ممکن است دیگر آبی در تالاب نماند. امسال حاشیه نشینان هامون اقدام به کاشت لویی کردند که اگر آب ماندگار باشد، سال ۱۴۰۱ میتوانیم از لوییها استفاده کنیم اما اگر آب تمام شود و تالاب رو به خشکی رود، دیگر امیدی به رشد و احیای نیزارها نداریم.
وی درباره اینکه گفته شده امسال با احیای نیزارها حصیربافی هم رونق گرفته، میافزاید: این خبرصحت ندارد زیرا اصلاً لویی وجود ندارد که حصیربافی رونق گرفته باشد. بیشتر افرادی هم که قبلاً به حصیربافی و کاشت لویی اقدام میکردند، الان بیکارند و اغلبشان یا ماهیگیری میکنند یا هیزم میفروشند. حصیربافی در واقع دیگر رونقی ندارد.
نایب رئیس شورای شهرعلی اکبر شهرستان هامون هم این نکته که سال هاست نی برای حصیربافی را از مازندران به سیستان میآوردند، تأیید میکند و ادامه میدهد: رشد لوییها خیلی کم شده و خشکسالی 20 ساله باعث شده رشدشان در تالاب متوقف شود، البته دو سال قبل با کوچکسازی بخشی از تالاب توسط محیط زیست و حصارکشیای که مردم در تالاب ایجاد کردند، باعث شد هم ماهیها زیاد شوند و هم لوییها به خوبی رشد کنند اما امسال محیط زیست دایکها را جمع و اعلام کرد کل تالاب باید به یک اندازه آبگیری شود زیرا مانع پراکنده شدن ریزگردها میشود در حالی که این اقدام هیچ تأثیری در این زمینه ندارد.
خبرنگار
آخرین بازماندگان هنر خولک بافی سخت در تلاشند که در حاشیه هامون این هنر به ارث رسیده از اجداد خود را زنده نگه دارند، حتی اگر خشکی هامون اجازه ندهد، نیها جان بگیرند و قد بکشند. آنها در حال حاضر با زحمت و هزینه بسیار، نیها را از شمال کشور به سیستان میآورند به این امید که تا سال دیگر به برکت سیلهایی که اسفندماه سال پیش و بهار امسال از مرز افغانستان روانه هامون شد، «خولک»های هامون بار دیگر رشد کنند و خولک بافی هم رونقی دوباره پیدا کند.
در هر خانهای در حاشیه هامون، پردههای حصیری روی هم چیده شده توجه تازه واردان را جلب میکند، اعضای خانواده با صبر و حوصله نیها را یکی یکی کنار هم میچینند و خولک میبافند. سالهای قبلتر فقط زنان و مردان به خولک بافی مشغول بودند و مشتریهای زیادی هم داشتند. حصیربافی، سیس بافی، خولک بافی یا خلک بافی، هنری که قدمتی طولانی به درازای تاریخ شهر سوخته و دریاچه هامون دارد و در میان مردمان سیستان و بلوچستان، از جایگاه ویژهای برخوردار است. این هنر در منطقه سیستان، با گویش «خولک بافی» و در بلوچستان، با گویش «تگرد» تلفظ میشود که از نظر نوع مواد ساخت نیز، با یکدیگر تفاوتهایی دارند. خولک، از ساقههای نی و تگرد، از داز(برگ درخت خرمای وحشی) تهیه میشود. روستاهای حاشیه کوه خواجه و شهرستان زابل، از مهمترین منطقههای تولید محصولات حصیربافی در سیستان هستند.
سفر نی از شمال به سیستان
«محسن شهدادی»، از حصیربافان قدیمی منطقه سیستان است که سالهاست در این حرفه فعالیت میکند. اهالی منطقه او را بهعنوان تاجر حصیر معرفی میکنند. محسن میگوید: در قدیم که پدرانمان حصیرباف بودند از نیهای هامون برای این کار استفاده میکردند اما اکنون هامون سالهای زیادی است که نی برای حصیربافی ندارد و 25 سال است نیهای حصیربافیاش را از شمال کشور از شهرستانهای گرگان، ساری و بهشهر تهیه میکند. هر سال برج سوم و چهارم به گرگان، ساری و بهشهر میرود و به اندازه سرمایه و نیازش نی خریداری میکند.
او اضافه میکند: بافت پردههای حصیری که به زبان محلی همان خولک است جزو مشاغل خانگی سیستانیها بوده که توانسته فرصت اشتغال را برای روستاییان منطقه فراهم کند.نیهای موجود در کف دریاچه هامون وسیلهای برای بافت خولک است که با صادرات آن به کشورهای حوزه خلیج فارس میتوان تحولی در اقتصاد روستاییان به وجود آورد.
نی، محصول اولیه برای بافت خولک است، رشد این گیاه که بهطور خودرو در بستر تالاب ریشه میدواند، میتواند بستر بافت خولک را دوباره برای روستاییان فراهم کند. در سالهای پرآبی تالاب، خولک در متراژهای زیاد توسط حاشیه نشینان تالاب بافته میشد.
امسال جوانان حاشیه نشین تالاب بهصورت خودجوش اقدام به نشای نی کردند که اگر آب تالاب ماندگاری داشته باشد برای یک تا دو سال آینده نی به میزان زیاد خواهیم داشت و میتوانیم از آنها استفاده کنیم، اما امسال چون تازه کاشته شدهاند و رشد چندانی هم ندارند هیچ استفادهای از آنها نمیتوانیم داشته باشیم.
محسن شهدادی با اشاره به اینکه در زمانهای گذشته پدران ما برای این کار روزی ۱۰۰ نفر کارگر در اختیار داشتند، تصریح میکند: اکنون روزانه ۱۰ تا ۱۵ کارگر بیشتر ندارم، بیشتر از این تعداد هم نمیتوانم داشته باشم زیرا هزینه نیهایی که از شمال میخرم خیلی سنگین است. برای دو بار کامیون باید حداقل 150 میلیون تومان هزینه کنم. دستمزد کارگران هم روزانه پرداخت میشود و معمولاً بین ۴۰ تا ۷۰ هزار تومان متغیر است. با این تفاسیرعده زیادی از این حصیربافها بیکار شدند و آنهایی هم که مثل من سرمایهای دارند برای خودشان کار میکنند و آنهایی هم که کار ندارند برای دیگران کارگری میکنند.
به گفته وی، محصولاتش متقاضیان زیادی از سراسر کشور دارد، خولکهایش به همه نقاط کشور ارسال میشود یعنی از هر استانی که مشتری باشد سفارش قبول میکند. سود سالانهاش از این کار بین ۵۰ تا ۶۰ میلیون تومان است و مابقی آن دستمزد کارگرها میشود.
حصیربافی امسال هنوز رونق نگرفته
«محمد قورزایی»، مدیرانجمن زیست محیطی تالاب هامون از وضعیت نیزارهای تالاب خبرهای خوبی نمیدهد. وی با بیان اینکه حصیربافی امسال هنوز رونق نگرفته چون آب، تازه وارد هامون شده، اضافه میکند: وسعت تالاب زیاد است و آب آن هم از خارج از مرز ایران میآید، در واقع مقدار آبی که از افغانستان به هامون میریزد از کنترل افغانستان خارج میشود، وگرنه، آبی که سهم ایران است بیشتر از مقداری است که از هیرمند سرازیر میشود. زمانی هم که آب به هامون میرسد اول برای شرب استفاده میشود، بعد برای کشاورزی و در آخر برای کارهای زیست محیطی. ۳۰ تا ۴۰ درصد عمق تالاب حدود یک متر آبگیری شده که آن هم بر اثر وزش بادهای ۱۲۰ روزه بهصورت پودری به کویرهای اطراف پراکنده میشود و این اتفاق به خاطر از بین رفتن نیزارها از سالهای قبل است در حالی که اگر در قسمتهایی از تالاب که عمقش زیاد است دایک (حصار) بزنند از پراکنده شدن آب قطعاً جلوگیری خواهد شد.
قورزایی از نیهای تالاب بهنام «لویی» یاد میکند که به اصطلاح محلی به آنها «توتک» میگویند و برای ساخت قایقهای محلی، درست کردن کپر برای حاشیه نشینان تالاب و حصیربافی یا همان خولک استفاده میشود. حصیربافی یک کار مشترک بین مردان و زنان است که قبلاً بیشتر بهصورت گروهی بین اعضای خانواده انجام میشد اما اکنون این کارچند سالی است بهخاطر از بین رفتن نیزارها دیگر بهصورت گروهی انجام نمیشود.
مدیر انجمن زیست محیطی تالاب هامون به سال ۹۵ اشاره میکند که اعضای انجمن که همان حاشیه نشینان تالاب هستند، بهصورت خودجوش اقدام به کاشت نی کردند اما بهدلیل کم آب شدن تالاب نیها رشد نکردند و محیطزیست هم متأسفانه هیچ کمکی برای احیای نیزارها تا الان نکرده است. 350 هزار هکتار از مساحت تالاب در مرز مشترک ایران و افغانستان است که از این مقدار ۵۰۰ هزار هکتارش در ایران با حجم آبی خیلی کم است. عمق آب تالاب در حال حاضر از ۲۰ سانت شروع میشود و در گودترین نقاطش به دو متر هم نمیرسد، این وضعیت حدود ۱۰ هکتار از مساحت تالاب را شامل میشود.
قورزایی همچنین به رسوباتی که بر اثر سیلابهای دهه ۶۰ و ۷۰ وارد تالاب شده اشاره میکند و ادامه میدهد: این رسوبات کف تالاب را حداقل ۲ متر بالا آورده و عمق آن را کم کرده است. گودترین نقاط تالاب هم در افغانستان است.
تا دو ماه دیگر آبی در تالاب نمیماند
«احمد صیادی»، نایب رئیس شورای شهرعلی اکبر شهرستان هامون نیز در گفتوگو با خبرنگار ما درباره وضعیت هامون میگوید: درحال حاضر تالاب 40 درصد آب دارد و احتمالاً تا دو ماه دیگر بهخاطر بادهای ۱۲۰ روزه ممکن است دیگر آبی در تالاب نماند. امسال حاشیه نشینان هامون اقدام به کاشت لویی کردند که اگر آب ماندگار باشد، سال ۱۴۰۱ میتوانیم از لوییها استفاده کنیم اما اگر آب تمام شود و تالاب رو به خشکی رود، دیگر امیدی به رشد و احیای نیزارها نداریم.
وی درباره اینکه گفته شده امسال با احیای نیزارها حصیربافی هم رونق گرفته، میافزاید: این خبرصحت ندارد زیرا اصلاً لویی وجود ندارد که حصیربافی رونق گرفته باشد. بیشتر افرادی هم که قبلاً به حصیربافی و کاشت لویی اقدام میکردند، الان بیکارند و اغلبشان یا ماهیگیری میکنند یا هیزم میفروشند. حصیربافی در واقع دیگر رونقی ندارد.
نایب رئیس شورای شهرعلی اکبر شهرستان هامون هم این نکته که سال هاست نی برای حصیربافی را از مازندران به سیستان میآوردند، تأیید میکند و ادامه میدهد: رشد لوییها خیلی کم شده و خشکسالی 20 ساله باعث شده رشدشان در تالاب متوقف شود، البته دو سال قبل با کوچکسازی بخشی از تالاب توسط محیط زیست و حصارکشیای که مردم در تالاب ایجاد کردند، باعث شد هم ماهیها زیاد شوند و هم لوییها به خوبی رشد کنند اما امسال محیط زیست دایکها را جمع و اعلام کرد کل تالاب باید به یک اندازه آبگیری شود زیرا مانع پراکنده شدن ریزگردها میشود در حالی که این اقدام هیچ تأثیری در این زمینه ندارد.
این همان دولت است
روحانی: این دولت همان دولتی است که در سالهای 94 تا 96 تورم را تک رقمی کرد
- همان دولتی که در آن تراز صادرات و واردات مثبت شد و صادرات غیر نفتی بیش از صادرات نفتی بود
- همان دولتی که بالاترین رشد اقتصادی در جهان را داشت - این همان دولت است اما پس از تحریم فشاری غیرعادی برما تحمیل شد
- میدانم در این ایام مردم با مشکلاتی مواجه هستند، قیمت کالا درنوسان است، مردم آزرده میشوند و تحت فشار قرار میگیرند
کارشناسان در گفتوگو با «ایران» دلایل تغییر شرایط اقتصادی را بررسی کردند؛ کرونا و تحریم دو لبه قیچی رشد
- همراه با یادداشت هایی از شهلا کاظمی پور ، حسین ایمانی جاجرمی و سعید معدنی درباره ارائه گزارش واقعیتها به مردم
گروه سیاسی/ شرایط حاکم بر کشور همکاری همه قوا را ضروری ساخته است. حسن روحانی روز گذشته با اشاره به مشکلات جاری در کشور، قوا و نهادهای دیگر را به همکاری با هدف تغییر این شرایط فرا خواند و گفت:«در این شرایط سخت بهشدت خواستار این هستیم که قوای دیگر ما را یاری و کمک کنند؛ هم قوه مقننه و هم قوه قضائیه و با کمک یکدیگر با حضور سایر ارکان، نیروهای مسلح و با رهبری مقام معظم رهبری به خوبی از این سختیها و مشکلات عبور خواهیم کرد.» او در عین حال با یادآوری موفقیتهای اقتصادی دولت در سالهای گذشته تصریح کرد که مشکلات پدید آمده نه محصول عملکرد مدیریتی دولت بلکه ناشی از فشارهای غیرعادی است که تحمیل شده است. به گزارش پایگاه اطلاعرسانی ریاست جمهوری، روحانی در جلسه دیروز هیأت دولت با بیان اینکه بخش بزرگی از مشکلات جاری مربوط به فرد خاص یا قوه خاص نمیشود و وظیفه ما به عنوان دولت و وظیفه همه مردم این است که در کنار هم مشکل را حل کنیم، در ریشهیابی آن گفت: «این مشکلاتی که امروز داریم به صورت پیچیده مشاهده میکنیم، عمدتاً یا مربوط میشود به ویروس کرونا در این چند ماه که از ماه اسفند و این سه چهار ماه گرفتار آن بودیم و ممکن است ماهها هم باز گرفتار آن باشیم و همچنین مربوط میشود به تحریم ظالمانه امریکا که از اواخر 96 و به طور رسمی از ابتدای سال 97 برقرار شد و ما سه سال است در برابر این تحریم شدید مقاومت میکنیم.» روحانی در پاسخ به کسانی که مشکلات کشور را بهانهای برای زیر سؤال بردن عملکرد دولت در مجموع سالهای فعالیتش قرار دادهاند، گفت: «یک کشوری که با این دو مشکل بزرگ و طاقتفرسا روبهرو هست، مشکلاتی هم خواهد داشت که این مشکلات را هم باید همه به خوبی تحلیل کنیم...
ادامه در صفحه 3 و 5
ادامه در صفحه 3 و 5
وزیر خارجه چین در گفتوگو با ظریف:
امریکا حقی برای توسل به سازوکارهای پیشبینی شده در برجام ندارد
وزیر خارجه چین در گفتوگو با وزیر خارجه ایران ضمن مخالفت پکن با تغییر مفاد برجام و قطعنامه ۲۲۳۱، تأکید کرد که امریکا حقی برای توسل به سازوکارهای پیشبینی شده در برجام ندارد. «وانگ یی» در این گفتوگو که از طریق ویدئو کنفرانس برگزار شد، با استقبال از پیشنهادات در زمینه توسعه و تسهیل روابط تجاری گفت: «این پیشنهادات و بویژه تسهیل متقابل سفر تجار بسرعت مورد بررسی قرار میگیرد».
بهگزارش ایرنا، وزیر خارجه چین با تأکید بر حمایت قاطع چین از برجام و با اشاره به نامه اخیر خود به رئیس شورای امنیت و دبیرکل سازمان ملل متحد افزود:«چین با هرگونه تلاش برای تغییر مفاد برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت مخالف است و امریکا پس از خروج از برجام حقی برای توسل به سازوکارهای پیشبینی شده در این رابطه را ندارد».
ظریف نیز با تحسین عملکرد موفقیتآمیز چین در مبارزه با کرونا، حمایت متقابل دو ملت در این زمینه را فرصتی نوین برای نمایش همدلی برشمرد و از کمکهای دولت و ملت چین در این زمینه قدردانی کرد. وزیر امور خارجه ایران با اشاره به روابط جامع راهبردی دو کشور، ابراز امیدواری کرد سند همکاریهای جامع بزودی به امضای طرفین برسد. وی با تأکید بر اهمیت توسعه روابط تجاری، پیشنهاد کرد تسهیلات ویژهای برای سفر بازرگانان دو کشور در شرایط کرونایی فراهم شود. ظریف همچنین با محکوم کردن دخالت امریکا و برخی کشورهای غربی در امور داخلی چین، این رویکرد را موجب تضعیف ثبات بینالمللی خواند. وزرای امور خارجه دو کشور در این دیدار از یکجانبهگرایی قلدرمآبانه امریکا انتقاد کرده و حمایت قاطع خود را از چندجانبهگرایی و اصول حقوق بینالملل اعلام کردند. ظریف پس از این گفتوگو در توئیتی به زبان چینی در این باره نوشت که با همتای چینی خود درباره حمایت از برجام، چندجانبهگرایی و حقوق بینالملل گفتوگو کرده است.
دیدار سفیر چین با رئیس مجلس
«چانگ هوا» سفیر جمهوری خلق چین در تهران هم دیروز با محمد باقر قالیباف، رئیس مجلس دیدار و گفتوگو کرد. بهگزارش خانه ملت، قالیباف تأکید کرد: ارتباط چین و ایران، پایدار، مستحکم و تاریخی است و مخصوصاً بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مناسبات دو کشور تعمیق پیدا کرد.
وی بر ضرورت گستردهتر شدن ارتباطات و تعمیق و وسیعتر شدن تعاملات بین دو کشور ایران و چین تأکید کرد. سفیر چین در این دیدار ضمن تسلیم پیام تبریک آقای لی جان شو رئیس کمیته دائمی کنگره ملی خلق چین با بیان اینکه «چین تمایل دارد که روابط خود را با ایران تقویت کند»، افزود: کنگره نمایندگان چین آمادگی کامل دارد که بیش از پیش همکاریهای دوستانه با مجلس ایران را توسعه دهد و تجربیات خود را در حوزههای قانونگذاری، نظارت و اجرای سیاستها، با دوستان ایرانی به اشتراک بگذارد.
خاطرات 453 روز حضور جان بولتون در کاخ سفید
اتاقی که در آنجا اتفاق افتاد
جان بولتون / مشاورامنیت ملی سابق ترامپ / مترجمان: مسعود میرزایی و بهجت عباسی
فصل اول
مسیر طولانی تا دفتر مشاور امنیت ملی در بال غربی کاخ سفید
یکی از جذابیتهای مشاور امنیت ملی بودن، تعدد و حجم بالای چالشهایی است که با آنها مواجه میشوید. اگر علاقهای به هرج و مرج و بحران، بلاتکلیفی و خطرپذیری ندارید بهتر است حرفه دیگری را امتحان کنید. همه اینها در حالی رخ میدهد که تحت فشار انبوه اطلاعات، حجم زیاد کار و تصمیماتی که باید اتخاذ شود، قرار دارید. بهعنوان مشاور امنیت ملی رئیس جمهوری امریکا یک شخصیت بینالمللی و داخلی محسوب میشوید و این جذابیت دارد ولی در عین حال درگیر تضادهای درونی غیرقابل وصفی هستید. هیجان انگیز است! اما تقریباً ممکن نیست بتوانید به فرد دیگری توضیح دهید چگونه همه این چیزها را که اغلب به هیچ روش منسجمی شدنی نیست، کنار هم قرار میدهید.
من نمیتوانم نظریه جامعی درباره تغییر و تحولات دولت ترامپ ارائه دهم زیرا اصولاً چنین کاری ممکن نیست. در واشنگتن، باور کلی درباره مسیری که ترامپ طی کرده، یک باور درست نیست. حقیقت پذیرفته شده برای کسانی که تلاشی برای دانستن نمیکنند، این است که ترامپ همیشه آدم عجیب و غریبی بوده است، اما در 15 ماهه نخست دوران ریاست جمهوری اش هنوز درباره جایگاه جدیدی که در آن قرار گرفته بود، مطمئن نبود و به نوعی تحت نظر حلقه موسوم به «محور بزرگان» (کنایه از ریش سفیدان و افراد با تجربهای مانند رکس تیلرسون وزیر امور خارجه پیشین، جیمز متیس وزیر دفاع پیشین و مک مستر مشاور امنیت ملی پیشین) قرار داشت. به همین دلیل برای اینکه دست به اقدام مهمی بزند مردد بود. اما به مرور، اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرد، محور بزرگان از دولت او خارج شدند، همه چیز به هم ریخت و افراد «بله قربان گو» ترامپ را دوره کردند.
بخشهایی از این فرضیه درست است اما تصویر کلی ساده لوحانه به نظر میرسد. محور بزرگان از بسیاری جهات دائماً مشکلاتی را به بار میآوردند، همچون افراد با اخلاق و بزرگ منش (اصطلاحی که از فرانسویها عاریه گرفتهام و در رابطه با کسانی استفاده میشود که خود را از لحاظ اخلاقی برتر از همه میدانند). این فقط بهخاطر موفقیت این عده در کنترل و مدیریت ترامپ نبود بلکه بهخاطر این بود که دقیقاً عکس این قضیه عمل میکردند. آنها تقریباً به قدر کافی برای برقراری نظم و انضباط تلاش نکردند و آنچه انجام دادند بهطور شفاف اهداف شخصیشان را تأمین میکرد و آشکارا نادیده گرفتن بسیاری از اهداف روشن و صریح ترامپ بود (اعم از اهداف ارزشمند و بیارزش) که ذهن بالقوه مشکوک او را تغذیه میکرد و این مسأله تعامل سیاسی قانونی با رئیس جمهور ترامپ را برای کسانی که بعدها به تیم او پیوستند، دشوار کرد. مدتها احساسم این بود که مشاور امنیت ملی وظیفه دارد اطمینان دهد رئیس جمهوری در هر تصمیمی که باید اتخاذ شود، گزینههای پیشنهادی را درک میکند و بعد از آن به وی اطمینان دهد که بخشهای اداری مربوطه این تصمیم را اجرایی میکنند. فرآیند کاری شورای امنیت ملی مطمئناً برای رؤسای جمهوری مختلف متفاوت است اما اینها اهداف مهمی بودند که باید در این فرآیند محقق میشدند.
اما از آنجایی که «محور بزرگان» عملکرد ضعیفی در خدمت به ترامپ داشتند، او به گمانه زنی درباره انگیزههای آنها پرداخت و از نظر خودش برخی توطئههای پشت پرده را کشف کرد. علاوه بر این ترامپ بهطرز حیرت انگیزی درباره نحوه اداره کاخ سفید بیاطلاع بود؛ چه برسد به اینکه بخواهد دولت فدرال به آن عظمت و بزرگی را اداره کند.
نمیتوان گفت که صرفاً حلقه «محور بزرگان» مسئول بهوجود آمدن چنین ذهنیتی برای ترامپ بود. ترامپ، ترامپ است دیگر و کاری نمیشود کرد. من به این نتیجه رسیدم که او باور دارد میتواند بهطور ذاتی و غریزی و با تکیه بر روابطش با سران کشورهای خارجی و بهرهگیری از مهارتهای نمایشی که مخصوص شوهای تلویزیونی است و همیشه آنها را در پس ذهن خود دارد، دستگاه اجرایی را اداره کرده و سیاستهای امنیت ملی را طراحی و اجرا کند. بهنظر میرسد در حال حاضر غریزه، روابط شخصی و شومن بودن عناصر اصلی کارهای نمایشی ترامپ را تشکیل میدهند. اما اینها کفایت نمیکند و فقط ظاهر ماجرا است. برخورداری از قدرت تجزیه و تحلیل، برنامهریزی، نظم فکری و سختگیری، ارزیابی نتایج، اصلاح اشتباهات و ویژگیهایی از این دست، مهارتهای اولیه برای تصمیمگیری و غلبه بر مشکلات و موانع در سطح ریاست جمهوری هستند که بُعد غیر جذاب این شغل حساس نیز محسوب میشوند.
بنابراین از لحاظ سازمانی نمیتوان انکار کرد که دوره انتقال قدرت و سال نخست ریاست جمهوری ترامپ به شکل جبرانناپذیری نابود شد. فرآیندهایی که باید فوراً ملکه ذهن میشدند بویژه برای بسیاری از مشاوران ترامپ که سابقه اجرایی حتی در پستهای پایین را نداشتند، هرگز اتفاق نیفتاد. شخص ترامپ و بیشتر اعضای تیمش هرگز دستورالعملها و راهنماهای تهیه شده برای عوامل اجرایی دولت را نخواندند و شاید درکی از این موضوع نداشتند که با خودداری از این کار بهطور خودکار عضو «دولت پنهان» (دولتی قویتر از دولت منتخب) نمیشوند.
من وارد چنین آشفته بازاری شدم و مشکلاتی را دیدم که میتوانست در 100 روز نخست دولت ترامپ یا حتی زودتر از آن، رفع و رجوع شود. روشن بود که تغییر دائمی کارکنان و مقامات کاخ سفید هیچ کمکی به بهبود اوضاع نمیکند و «جنگ همه علیه همه» در کاخ سفید هم کمکی به پایان ماجرا نکرد (اصطلاح لاتین «جنگ همه علیه همه» را از توماس هابز فیلسوف انگلیسی درباره خشونت و ستیزهجویی ذاتی بشر گرفتهام). شاید کمی اغراقآمیز باشد که بگوییم توصیف هابز از ذات بشر بهعنوان موجودی «منفرد، مفلوک، کثیف، وحشی و کوتوله» بهطور دقیق زندگی در کاخ سفید را توصیف میکرد اما بسیاری از مشاوران کلیدی کاخ سفید در پایان دوران خدمت خود بهکاربرد چنین توصیفاتی گرایش پیدا میکردند.
همان طور که در کتاب قبلیام با عنوان «تسلیم شدن گزینه ما نیست» توضیح دادهام رویکرد من در عمل به وظایفم در دولت همیشه استفاده حداکثری از ظرفیت ساختارهای سازمانی و اداری در دستگاه محل خدمتم (دولت، دستگاه قضایی و آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده) بوده تا بتوانم راحتتر به اهدافم برسم.
هدف من فقط دریافت یک کارت عضویت ساده نبود (اینکه فقط عضو بلا اثر یک سازمان باشم)، بلکه میخواستم گواهینامه رانندگی را بگیرم (راهبر و پیش برنده باشم). اما این طرز تفکر در کاخ سفیدی که ترامپ میزبان آن بود، رایج نبود. در روزهای نخست حضورم در اتاق مشاور امنیت ملی در بال غربی کاخ سفید (محل دفتر اجرایی رئیس جمهوری) تفاوت بین این رئیس جمهوری و رؤسای جمهوری قبل از او بسیار تکان دهنده بود. اتفاقی که روزی درباره یک موضوع خاص رخ میداد، اغلب کمتر شباهتی به اتفاق روز بعد یا روز بعدتر از آن داشت. افرادی که بهنظر میرسید این موضوع را درک کرده به آن اهمیت میدهند و حتی علاقهمند به رفع آن هستند، بسیار معدود بودند، بنابراین اوضاع بهتر نمیشد و این نگرانکننده بود و امکان فرار از آن هم وجود نداشت. این نتیجهگیری ای بود که فقط بعد از پیوستنم به دولت ترامپ حاصل شد.
فصل اول
مسیر طولانی تا دفتر مشاور امنیت ملی در بال غربی کاخ سفید
یکی از جذابیتهای مشاور امنیت ملی بودن، تعدد و حجم بالای چالشهایی است که با آنها مواجه میشوید. اگر علاقهای به هرج و مرج و بحران، بلاتکلیفی و خطرپذیری ندارید بهتر است حرفه دیگری را امتحان کنید. همه اینها در حالی رخ میدهد که تحت فشار انبوه اطلاعات، حجم زیاد کار و تصمیماتی که باید اتخاذ شود، قرار دارید. بهعنوان مشاور امنیت ملی رئیس جمهوری امریکا یک شخصیت بینالمللی و داخلی محسوب میشوید و این جذابیت دارد ولی در عین حال درگیر تضادهای درونی غیرقابل وصفی هستید. هیجان انگیز است! اما تقریباً ممکن نیست بتوانید به فرد دیگری توضیح دهید چگونه همه این چیزها را که اغلب به هیچ روش منسجمی شدنی نیست، کنار هم قرار میدهید.
من نمیتوانم نظریه جامعی درباره تغییر و تحولات دولت ترامپ ارائه دهم زیرا اصولاً چنین کاری ممکن نیست. در واشنگتن، باور کلی درباره مسیری که ترامپ طی کرده، یک باور درست نیست. حقیقت پذیرفته شده برای کسانی که تلاشی برای دانستن نمیکنند، این است که ترامپ همیشه آدم عجیب و غریبی بوده است، اما در 15 ماهه نخست دوران ریاست جمهوری اش هنوز درباره جایگاه جدیدی که در آن قرار گرفته بود، مطمئن نبود و به نوعی تحت نظر حلقه موسوم به «محور بزرگان» (کنایه از ریش سفیدان و افراد با تجربهای مانند رکس تیلرسون وزیر امور خارجه پیشین، جیمز متیس وزیر دفاع پیشین و مک مستر مشاور امنیت ملی پیشین) قرار داشت. به همین دلیل برای اینکه دست به اقدام مهمی بزند مردد بود. اما به مرور، اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرد، محور بزرگان از دولت او خارج شدند، همه چیز به هم ریخت و افراد «بله قربان گو» ترامپ را دوره کردند.
بخشهایی از این فرضیه درست است اما تصویر کلی ساده لوحانه به نظر میرسد. محور بزرگان از بسیاری جهات دائماً مشکلاتی را به بار میآوردند، همچون افراد با اخلاق و بزرگ منش (اصطلاحی که از فرانسویها عاریه گرفتهام و در رابطه با کسانی استفاده میشود که خود را از لحاظ اخلاقی برتر از همه میدانند). این فقط بهخاطر موفقیت این عده در کنترل و مدیریت ترامپ نبود بلکه بهخاطر این بود که دقیقاً عکس این قضیه عمل میکردند. آنها تقریباً به قدر کافی برای برقراری نظم و انضباط تلاش نکردند و آنچه انجام دادند بهطور شفاف اهداف شخصیشان را تأمین میکرد و آشکارا نادیده گرفتن بسیاری از اهداف روشن و صریح ترامپ بود (اعم از اهداف ارزشمند و بیارزش) که ذهن بالقوه مشکوک او را تغذیه میکرد و این مسأله تعامل سیاسی قانونی با رئیس جمهور ترامپ را برای کسانی که بعدها به تیم او پیوستند، دشوار کرد. مدتها احساسم این بود که مشاور امنیت ملی وظیفه دارد اطمینان دهد رئیس جمهوری در هر تصمیمی که باید اتخاذ شود، گزینههای پیشنهادی را درک میکند و بعد از آن به وی اطمینان دهد که بخشهای اداری مربوطه این تصمیم را اجرایی میکنند. فرآیند کاری شورای امنیت ملی مطمئناً برای رؤسای جمهوری مختلف متفاوت است اما اینها اهداف مهمی بودند که باید در این فرآیند محقق میشدند.
اما از آنجایی که «محور بزرگان» عملکرد ضعیفی در خدمت به ترامپ داشتند، او به گمانه زنی درباره انگیزههای آنها پرداخت و از نظر خودش برخی توطئههای پشت پرده را کشف کرد. علاوه بر این ترامپ بهطرز حیرت انگیزی درباره نحوه اداره کاخ سفید بیاطلاع بود؛ چه برسد به اینکه بخواهد دولت فدرال به آن عظمت و بزرگی را اداره کند.
نمیتوان گفت که صرفاً حلقه «محور بزرگان» مسئول بهوجود آمدن چنین ذهنیتی برای ترامپ بود. ترامپ، ترامپ است دیگر و کاری نمیشود کرد. من به این نتیجه رسیدم که او باور دارد میتواند بهطور ذاتی و غریزی و با تکیه بر روابطش با سران کشورهای خارجی و بهرهگیری از مهارتهای نمایشی که مخصوص شوهای تلویزیونی است و همیشه آنها را در پس ذهن خود دارد، دستگاه اجرایی را اداره کرده و سیاستهای امنیت ملی را طراحی و اجرا کند. بهنظر میرسد در حال حاضر غریزه، روابط شخصی و شومن بودن عناصر اصلی کارهای نمایشی ترامپ را تشکیل میدهند. اما اینها کفایت نمیکند و فقط ظاهر ماجرا است. برخورداری از قدرت تجزیه و تحلیل، برنامهریزی، نظم فکری و سختگیری، ارزیابی نتایج، اصلاح اشتباهات و ویژگیهایی از این دست، مهارتهای اولیه برای تصمیمگیری و غلبه بر مشکلات و موانع در سطح ریاست جمهوری هستند که بُعد غیر جذاب این شغل حساس نیز محسوب میشوند.
بنابراین از لحاظ سازمانی نمیتوان انکار کرد که دوره انتقال قدرت و سال نخست ریاست جمهوری ترامپ به شکل جبرانناپذیری نابود شد. فرآیندهایی که باید فوراً ملکه ذهن میشدند بویژه برای بسیاری از مشاوران ترامپ که سابقه اجرایی حتی در پستهای پایین را نداشتند، هرگز اتفاق نیفتاد. شخص ترامپ و بیشتر اعضای تیمش هرگز دستورالعملها و راهنماهای تهیه شده برای عوامل اجرایی دولت را نخواندند و شاید درکی از این موضوع نداشتند که با خودداری از این کار بهطور خودکار عضو «دولت پنهان» (دولتی قویتر از دولت منتخب) نمیشوند.
من وارد چنین آشفته بازاری شدم و مشکلاتی را دیدم که میتوانست در 100 روز نخست دولت ترامپ یا حتی زودتر از آن، رفع و رجوع شود. روشن بود که تغییر دائمی کارکنان و مقامات کاخ سفید هیچ کمکی به بهبود اوضاع نمیکند و «جنگ همه علیه همه» در کاخ سفید هم کمکی به پایان ماجرا نکرد (اصطلاح لاتین «جنگ همه علیه همه» را از توماس هابز فیلسوف انگلیسی درباره خشونت و ستیزهجویی ذاتی بشر گرفتهام). شاید کمی اغراقآمیز باشد که بگوییم توصیف هابز از ذات بشر بهعنوان موجودی «منفرد، مفلوک، کثیف، وحشی و کوتوله» بهطور دقیق زندگی در کاخ سفید را توصیف میکرد اما بسیاری از مشاوران کلیدی کاخ سفید در پایان دوران خدمت خود بهکاربرد چنین توصیفاتی گرایش پیدا میکردند.
همان طور که در کتاب قبلیام با عنوان «تسلیم شدن گزینه ما نیست» توضیح دادهام رویکرد من در عمل به وظایفم در دولت همیشه استفاده حداکثری از ظرفیت ساختارهای سازمانی و اداری در دستگاه محل خدمتم (دولت، دستگاه قضایی و آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده) بوده تا بتوانم راحتتر به اهدافم برسم.
هدف من فقط دریافت یک کارت عضویت ساده نبود (اینکه فقط عضو بلا اثر یک سازمان باشم)، بلکه میخواستم گواهینامه رانندگی را بگیرم (راهبر و پیش برنده باشم). اما این طرز تفکر در کاخ سفیدی که ترامپ میزبان آن بود، رایج نبود. در روزهای نخست حضورم در اتاق مشاور امنیت ملی در بال غربی کاخ سفید (محل دفتر اجرایی رئیس جمهوری) تفاوت بین این رئیس جمهوری و رؤسای جمهوری قبل از او بسیار تکان دهنده بود. اتفاقی که روزی درباره یک موضوع خاص رخ میداد، اغلب کمتر شباهتی به اتفاق روز بعد یا روز بعدتر از آن داشت. افرادی که بهنظر میرسید این موضوع را درک کرده به آن اهمیت میدهند و حتی علاقهمند به رفع آن هستند، بسیار معدود بودند، بنابراین اوضاع بهتر نمیشد و این نگرانکننده بود و امکان فرار از آن هم وجود نداشت. این نتیجهگیری ای بود که فقط بعد از پیوستنم به دولت ترامپ حاصل شد.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
امنیت و کرامت زنان و دختران چگونه باید تأمین شود؟
-
کمک به دولت در سایه وحدت ملی و انسجام داخلی
-
شایعهسازان علیه اعتماد عمومی
-
اروپا به بیراهه نرود
-
سایه روشنهای یک پرونده جنجالی
-
از آبرو تا آتش جان
-
مرگ و میرها کاهش یافت مبتلایان افزایش
-
تعطیلی تئاتر و خانهنشینی زورکی
-
روایت سرپنجههای محجوب
-
صفحه آخر هفته «ایران»
-
تشکیل شورای اصلاح پول ملی
-
آدرسهای غلط از دروغ 3هزارمتری
-
موج سواری روی گرفتاریهای مردم
-
امید حصیربافان به جان گرفتن هامون
-
این همان دولت است
-
امریکا حقی برای توسل به سازوکارهای پیشبینی شده در برجام ندارد
-
اتاقی که در آنجا اتفاق افتاد
اخبارایران آنلاین